خلاصه كتاب مديريت بر خود
دربار ه تعريف
مديريت نظريات متفاوتي وجود دار د . طيف گسترد ه تفكر مديريت بسيار وسيع است ، . پيشرفت هاي
علمي و تكنولوژيك قرن بيستم و ابتداي قرن بيست و يكم شامل مديريت نيز م ي شود. و شايد بتوان گفت
كه آهنگ پيشرفت تكني ك هاي مديريت نسبت به ساير علوم سري ع تر بوده اس ت . مي دانيم كه يكي از
شاخصه هاي معرف مديريت بهر ه وري، است فاده صحيح و مطلوب از منابعِ در اختيار، به عنوان ورود ي هاي
سازمان است . اين منابع شامل نيروي انساني، مواد، ماشي ن آلات، پول، روش، تكنولوژي، اطلاعات، بازار و ...
مي گردد ولي آنچه كه در ميان اين عوامل به عنوان حل ق ه مفقوده قلمداد م ي گردد، مديريت برخود يا خود
ماست كه غالباً به فراموشي سپرده م يشود.
ما اغلب اين بزر گ ترين و مه م ترين سرماي ه زندگ ي مان را، كه همانا خودمان هستيم، به دست
فراموشي سپرده و از آن غفلت كرده ايم.
در اين مقاله سعي شده اهميت مديريت بر خود بيان و اصول و رو ش هاي اعمال و اجراي آنكه از شناخت
خود، مديريت بر خود و تحقق آرمان ها تشكيل گرديده است، توصيف گردد.
اين اصول به چهار بخش عمده تقسيم و معرفي مي گردد:
• ارزش خودشناسي
• چه چيز براي شما مهم است؟
• انجام كارهاي مهم
• اهميت نگاه وسيع تر
بخش اول
ارزش خودشناسي
چنين توجيه شد ه ايم كه در اين عصر قهرمان و قه ر مان پروري وجود ندار د . اين امر نم ي تواند به صورت اعم
قابل پذيرش باشد و مواردي بسيار را م ي توان برشمرد كه از اين قاعده مستثني هستند . با يك بررسي
سطحي هر فرد م ي تواند كه به مواردي برخورد نمايد كه قهرماناني توانست ه اند در زندگي شخصي و
حرفه اي آنها تأثير بگذا ر ند. هنگامي كه زندگ ي نامه وينستون چرچيل را مرور م ي كنيم، درمي يابيم كه او يك
قهرمان است . قهرماني كه م ي توانيم از او درس خودشناسي بياموزي م . او در مقطع و بره ه اي حساس از
مديريت بر خود/ 3
تاريخ، مقام نخست وزيري انگلستان را به عهده گرفت و با ارزش نهادن بر خود و افكارش، از آن بح ران
سربلند بيرون آمد و دوره كاري خود را با موفقيت به پايان رسانيد.
چرچيل آماد ه مقابله با ه م ه بحران هاي بالقوه و بالفعل موجود بر سر راه خود بو د . عامل اصلي كه او را
آماده مبارزه با اين بحرا ن ها مي كرد، اعتماد ب ه نفس عظيمي بود كه در او وجود داش ت . او مي گفت :
«. مطمئن هستم كه نبايستي شكست بخورم »
او به خوبي به نيروهايي كه در اختيار داشت و منابع عظيمي را كه بدان نيازمند بود، م يشناخت.
شايد اين سؤال براي ما مطرح شود كه خوب ما كه چرچيل نيستي م . بله، اين درست اس ت . اما بايستي به
اين اعتقاد برسيم كه فرد فرد ما م يتوانيم با همين درجه اطمينان و آگاهي به توانايي هاي خود دست يابيم.
مطمئناً ما با بحرا ن هايي نظير آنچه چرچيل با آن روب ه رو بود روب ه رو نخواهيم ش د . اما در مبارزات
زندگي به هر صورت كه باشد، ه م ه ما اين قدرت را داريم كه احساسي مشابه داشته از اطمينان، اعتقاد و
اعتماد به نفس برخوردار باشي م . وقتي راجع به قهرمانان صحبت م ي كنيم، الزاماً اين قهرمانان سياس ت مداران
يا سياست بازان يا رهبران نيستن د . مي توانيم از قهرمان در زمين ه هاي ورزشي يا فرهنگي يا هنري نيز ياد
كنيم كه به مكا ن هايي رسيده اند كه هي چ كس تصورش را نم ي كرده است . در هم ه اين افراد يك نكت ه
مشترك وجود دار د . آنها به خوبي خود را م ي شناسند. ارزش هاي خود را درك م ي كنند و قدرت ناشي از اين
اطلاعات را مي دانند.
يكي از اين افراد مايكل جردن بسكتباليست معروف اس ت . او به اعتقاد اكثريت كارشناسان و متخصصان،
بهترين بازيكن اين رش ت ه ورز شي بوده اس ت . او از شرايط فيزيكي بسيار خوبي، كه مناسب با اين رش ت ه
ورزشي است، برخوردار اس ت . اما چرا بازيكنان بسياري كه داراي چنين ويژگ ي هايي هستند، نتوانست ه اند در
حد و اندازه او موفق شوند؟
عاملي كه مايكل جردن را از ديگران متمايز م ي سازد، اشتياق، قطعيت تصمي م و ميل به خوب بازي كردن
و شناخت ارزش هاي خود است.
نمي توان بازي مايكل جردن را مشاهده كرد و به قدرت اراده و مصمم بودن او براي خوب بازي كردن
پي نبرد . و مطمئناً همين اشتياق و عزم راسخ است كه باعث شده او به موفقي ت هايي برسد كه براي
بسياري از كارشناسان و متخصصان حيرت آور و باورنكردني است.
در همين جا به وجوه اشتراك بين وينستون چرچيل و مايكل جردن پي م ي بريم. اين دو نفر به همه ثابت
كردند كه داراي خصوصيات لازم بوده، خود و ارز ش هاي خود را به خوبي شناخته و دقيقاً م ي دانند كه
هدف شان چيست و م ي خواهند به كجا برسن د . اينها علت قهرمان بودن اين دو نفر است و باعث به وجود
آمدن احترامي است كه همگان، حتي سخت ترين رقبايشان براي آنها قائل بوده و هستند.
مادر ترزا
همه مادر ترزا را م ي شناسند. او راهبه اي از هندوستان بود كه در ١٩٩٧ پس از عمري خدمت به فقرا و
نيازمندان درگذشت . او چه ك ر د كه به چنين معروفيتي رسيد؟ اگر خواسته باشيم جمع فعالي ت ها و كارهايي
كه او در طي زندگي خود انجام داده در يك كلمه خلاصه كنيم، بايد بگوييم “خدمت”.
مديريت بر خود/ 4
من دريافتم كه به من رسالتي واگذار شده كه از بيماران و كساني كه در شرف مرگ » : او مي گويد
مادر ترزا اين مأموريت را با عزمي راسخ و اراد ه اي «. هستند، از گرسنگان، برهن گ ان و ب ي پناهان مراقبت كن م
محكم تلقي و آن را به انجام رساني د . آنچه را م ي توان در مادر ترزا ديد و از آن به عنوان يك الگوي مشترك
با ديگر قهرمانان ياد كرد اين است كه او:
مي دانست كه كيست، چه چيزي برايش اهميت د ارد، موقعيتش چيست، به سوي چه هدفي حركت
مي كند و چه هدفي را در جهان محقق خواهد كرد.
چرا مادر ترزا به عنوان يك سمبل و الگو تعيين شده است؟
پاسخ به اين سؤال در يك كلمه خلاصه شده است و آن “استمرار” است. مادر ترزا با اراد ه اي استوار،
عزمي راسخ، به صورتي مستمر و بي وقفه، راهي را انتخاب كرد كه اعتقاد داشت رسالتش پيمودن اين راه
است و در اين مهم، به هيچ وجه به دنبال منافع شخصي نبود.
شخصيت مادر ترزا ب ه تدريج جهاني ش د . مردم جهان م ي ديدند كه برخلاف بسياري از افراد كه اعتقاد
داشتند مشكلات بسيار است و ما نم ي توانيم درصد د حل آنها برآييم، مادر ترزا، اين راه ب ه كوچك اندام و
پرتحرك، اين مهم را به انجام رسانيد و عمر خود را وقف كمك به محرومان در گوشه و كنار دنيا نمو د . او
در تمام زندگي مي دانست كه چه چيزي براي او مهم است و كاري در مورد آن انجام دهد.
هدف اين نيست كه دقيقاً از زن د گي قهرمانان الگوبرداري شود، بلكه هدف آن است كه با نگاه كردن
به زندگي آنان در ما اين اشتياق به وجود آيد كه از تواناي ي هاي مان به نحو احسن استفاده كني م . همواره
خودت باش اما در حد كمال.
افرادي كه به نظر م ي رسند همه چيز را با هم دارند، عموماً خو ش بين هستن د . داراي آرامش دروني
بوده و در اكثر مواقع به هد ف هاي روحي، احساسي و يا فكري خود م ي رسند. همه افراد مشخص ه هاي لازم
را ندارند اما بعضي ويژگ ي هايي دارند كه به نظر م ي رسد در ه م ه افرادي كه همه چيز را با هم دارند
مشترك باشد:
شناخت خود : مي دانند كه هستند، ضعف و قو ت شان چيست، تواناي ي هاي آنها كدام است و چطور بايد آن را
انجام دهند . اين آگاهي به آنها كمك م ي كند كه كارهاي خار ق العاده اي را حتي در زمان ي كه از نظر جسمي
(مانند مادر ترزا) ضعيف باشند، انجام دهند.
اطمينان: ترس براي آنها مفهومي ندار د . وينستون چرچيل از صميم قلب اعتقاد داشت كه شكست
نخواهد خورد.
آگاهي به ارزش انسان ها: توجه آنان به افرادي است كه به آنها كمك كرده اند نه به خودشان.
احساس اضطرار : بي صبري در مورد كاري كه انجام م ي دهند. اين گونه افراد نم ي توانند منتظر طلوع
آفتاب روز بعد باشند.
حس دارا بودن مأموريتي شخص ي : آرمان گرا و داراي اشتياق براي رسيدن به آن هستند و تمام هم و غم
خود را به آن اختصاص مي دهند.
جاذبه شخصي: افراد را جذب مي كنند.
آگاهي به ارزش خود: خود را با ديگران مقايسه نم يكنند و تمام تمركزشان برتوانايي هايشان است.
مديريت بر خود/ 5
مداومت در مسي ر : افكار و اي د ه جديد، آن ه ا را از مسير منحرف نم ي كند و مداوماً به سمت تحقق
مأموريت شخص يشان در حركت هستند.
آرامش رفتار: معمولاً قادرند در موقعي تهاي بسيار بحراني خود را نجات دهند.
اعتقاد اكثريت افراد بر اين است كه در زما ن هاي گذشته انسا ن ها اوقات بيشتري براي انجام
كارهايشان داشتند . اما هنگامي كه از آنها سؤال م ي شود خوب، چقدر بيشتر از امروز وقت داشتند؟ معمولاً
در جواب چيزي ندارند كه بگوين د . تنها تفاوتي كه بين امروز و صدسال قبل وجود دارد اين است كه ما با
گزينه هاي بيشتري براي پركردن وقت خود مواجه هستي م . يكي از دلايل مهم اين موضوع انج ام سري ع تر
كارهاست.
صدسال پيش مردم امريكا زمان طي كردن عرض امريكا را از سه هفته با درشكه، به يك هفته
مسافرت با قطار كاهش داده بودن د . امروزه مي توان از نيويورك تا سانفرانسسيكو را در چهارساعت و نيم
با سرعت ١٠٠٠ كيلومتر طي كرده در اين مدت شام خورد و فيلم سينمايي هم تماشا كرد.
جامعه امروز شتاب بسيار زيادي پيدا كرده است و به دنبال اين شتاب ما امور را سري ع تر انجام
مي دهيم.
مي گويد كه در زمان (Timelock) رالف كيز محقق و نويسنده، در كتابي تحت عنوان زمان قفل شده
قفل شده حتي اضافه كردن يك ثانيه به برنامه هاي تعيين شده و فشرده شده افراد عملي نيست.
دردو ده ه قبل آماده كردن و چاپ يك طرح گرافيكي بسيار زمان بر بو د . اول مي بايست برآورد شود
كه چه فضايي از صف ح ه كاغذ بايد به اين منظور اختصاص ياب د . پس از آن اندا ز ه حروف متن براي تايپ
تعيين شود . طول خط، فواصل بين پاراگرا ف ها و مو اردي اين قبيل مشخص شو د . سپس طرح توسط
تايپيست ها اجرا م ي شد. آن گاه براي حصول اطمينان از درستي آن بايستي آن را با چسب در محل مورد
نظر در طرح چسباني د . اگر همه چيز ب ه درستي انجام شده بود، متن به اندا ز ه محلي بود كه براي آن در
نظر گرفته شده بو د . وگرنه مي بايست ب ه دقت آن را اندازه نمود و مجددًا چسبانيد و يا اينكه دوباره كار را
از ابتدا شروع كرد.
اما حالا همه چيز تغيير پيدا كرده اس ت . تمام كارهاي ياد شده را در ظرف چند دقيقه و با استفاده از
كامپيوتر شخصي مي توان انجام داد.
مسئله اينجاست كه چون شما كارها را سري ع تر ان جام مي دهيد، مشتريان از شما انتظار دارند كه كار را
در فرصتي تحويل دهيد كه چند سال پيش غير ممكن به نظر م ي سيد . علي رغم آنكه زمان زيادي
صرفه جويي شده، بايد درزمان باقي مانده كار بيشتري انجام دهيد تا به اهداف تعيين شده برسي د . امروز
عجله به مراتب بيشتر از زما ن ي است كه كارها زما ن بر بودند . حتي وقت فكر كردن به كارهايي كه در حال
انجام آن هستيم، نداريم و نم ي توانيم به خود اجازه دهيم كه راجع به مسائل طراحي فكر كنيم و شايد راه
بهتري پيدا كنيم.
حتي در زما ن هاي مرخصي و استراحت نم ي توانيم ارتباطات را قطع كني م . زيرا تكن ولوژي اين موقعيت را
به وجود آورده كه حتي در دورافتاد ه ترين نقاط به تلفن همراه جواب دهي م . به نظر م ي آيد چون اين
تكنولوژي وجود دارد، بايستي از آن بهره برد.
مديريت بر خود/ 6
ما همه بيش و كم جملاتي از اين قبيل را در طول زندگي به كرات گفته ايم:
• روزي كتابي خواهم نوشت،
• روزي به سفر دور دنيا خواهم رفت،
• روزي اثري هنري خلق خواهم كرد و يا
• يك روز، يك سال از عمر خود را وقف كمك به مردم خواهم كرد.
تقريباً همه ما راجع به كاري كه روزي م ي خواهيم انجام دهيم، خيا ل پردازي كرده ايم. اما دقت كنيد كه
هر وقت با جملات فوق مواجه شديد، بدانيد كه با نشانه اي از آنچه برايتان مهم است روب هرو شد هايد.
زماني زندگي واقعاً معني پيدا مي كند كه ما به اين سؤالات پاسخ دهيم:
• چه چيزي واقعاً براي من مهم است؟
• به دنبال تحقق كداميك از اهدافم هستم؟
• چه ميراثي از خود مي خواهم به جا بگذارم؟
اصلي ترين هدف اين مقاله اين ا س ت كه به ما كمك كند فاصله و شكاف آنچه كه بايستي انجام
مي گرفت، با چيزهاي انجام شده را از بين ببريم و اين ايده را به خاطر سپرده و در حافظ ه مان حك كني م .
هر روز به هنگام بيدار شدن از خواب بپرسيم:
«؟ امروز براي كم كردن فاصله چه انجام مي دهم و با آنچه به راستي برايم مهم است چه خواهم كرد »
بخش دوم
چه چيز براي ما مهم است
بايستي درك كنيم چه چيزي برايمان مهم است.
بالاترين اولويت ها در زندگي ما چيست؟ به عنوان يك شهروند با ارز ش ترين حقوق هر يك از ما كدام
است؟ چه چيزي ارزش آن را دارد كه به خاطرش بجنگيم؟ و براي چه هدفي بايد از جان خود بگذريم؟
تك تك افراد م ي توانند اصولي اساسي براي خود وضع كنند تا دريابند كه چه چيزي براي آنها مهم اس ت .
اين اصول نبايد از كلمات پيچيده تشكيل شده باش د . اين اصول بايد نشا ن دهنده شخصيت شما بايد باش د .
بيان كنند ه احساس شما نسبت به مسائل مختلف زندگي و وقايع باش د . اين فرآيند از سه عنص ر : مأموريت،
نقش و ارزش تشكيل گرديده است.
اين سه عنصر در پيدا كردن چيزي كه واقعاً برايتان مهم است، به شما كمك م ي كند. هر كدام از ما در
زندگي با نق ش هاي متفاوتي روب ه رو هستيم (اختياري يا اجبار ي ). اين نقش ها برروي ارز ش ها اثر مي گذارند و
از آنها اثر م ي پذيرند. از طرفي هم نق ش هاي ما و ارز شهاي بنيادين ما بر برداش ت مان از مأموري ت
شخصي مان در زندگي اثر مي گذارند (و اثر م يپذيرند).
مديريت بر خود/ 7
درك اين ارتباطات سه گانه و نحو ه تعامل و اثرگذاري متقابل آنها بريكديگر به ما كمك م ي كند كه
بدانيم :
چه كسي هستيم و
چه چيزي براي ما پراهمي تترين است.
اگر زماني را صرف شناسايي، تدقيق و نوشتن ارز ش هاي اساسي خود كنيم، اين ارز ش ها مي توانند كمك
زيادي براي تعادل در زندگي به ما بكنن د . بايستي به خاطر داشته باشيم كه اين سه پايه و يا معادله س ه تايي
بيان كننده اصو لي واحد هستن د . هر سه عنصر بايستي بر زمين محكم باشند تا بتوان به آن تكيه كر د . براي به
دست آوردن تعادل در زندگي و كنترل آن بايد هر سه عنصر فعال باشند.
هر نقشي كه به عهده تو واگذار م يشود آن را خوب انجام بده
نقش ها كدامند؟
ما به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه نق شي را به عهده مي گيريم. در هر صورت نكت ه مهم اين است كه اين نقش ها
همگي واقعي هستند و به همين دليل بايد به هر حال به نحوي با آن كنار بياييم.
چه بخواهيم چه نخواهيم ما از بدو تولد به عضويت چهار سازمان مهم درآمد هايم:
عضوي از مجموعه اي به نام كر ه زمين : در اين عضويت فراگير ما و بقي ه موجودات هر كدام نقشي به عهده داريم
كه بايستي اين نقش ها محترم شناخته شده و با اين نقش ها برخوردي آگاهانه شود . در غير اين صورت زندگي برروي
كره خاكي را ناممكن مي سازد.
دومين نقش به عنوان عضويت در جامع ه بشري به عهده ما واگذار مي شود. براي اينكه جامع ه بشري بتواند به كار
خود ادامه دهد، هر كدام از ما داراي نقشي هستيم . بسياري از اين نقش ها در طي هزاران سال متحول شده است .
برخي از اين نقش ها به دليل نياز افراد به يكديگر در جهت منافع عمومي به وجود آمده است . برخي ديگر از نقش ها
در نتيجه متفاوت بودن افراد با يكديگر و متنوع بودن نيازمندي هايشان است.
سومين نقش عضو بودن در خانواده اس ت . همه ما پدر و مادر و يا احتمالاً خواهر و برادر داشته و داريم
كه تشكيل خانواده م ي دهند. ما در رابطه با ك ر ه خاكي و جام ع ه بشري ممكن است به طور مستقيم مرتبط با
نقش هاي خود نباشيم، اما ه م ه ما نقشي مهم به عنوان فرزند، خواهر يا برادر، دايي يا خاله و ديگر نسب ت ها
داريم.
چهارمين نقش، نقشي است كه عضويت در نهادها و گرو ه ها به ما م ي دهد. به طور مثال محلي كه در
آن زندگي مي كنيد، محل كار، شهر، منطقه، استان و در نهايت كشور.
اين عضويت ها و نقشي كه از آنها حاصل م ي شود، زماني ب ه خوبي قابل درك است كه زندگي شخصي
فرد و شخصيت خاص او نيز در اين تعريف لحاظ شو د . هر فرد موجودي منحصر به فرد است، شما حتي با
خواهر و برادر خود متفاوت هستي د . علاوه بر اين، تركيب محيط زندگي و تجارب شخصي در شك ل گيري هر
فرد نقش ب ه سزايي دارد و شخصيت منحصر به فردي را به وجود م ي آورد. درك و فهم اين خصوصيات
منحصر به فرد قدم بسيار مهمي در فرآيند شناخت عميق از خود و به دنبال آن شناسايي و اقدام در جهت
آن چيزهايي است كه واقعاً برايمان مهم است.
عنصر بعدي در پيدا كردن چيزي كه واقع اً برايمان مهم است، ارز ش هاي اساسي اس ت . اين ارزش ها در
مديريت بر خود/ 8
مركز آنجه ما هستيم قرار دارند و به همين دليل تعريف دقيق آن مشكل اس ت . بهترين تعريف براي
چيزهايي كه به اعتقاد ما بيشترين اهميت و بالاترين اولويت » : ارزش هاي بنيادين يا اساسي عبارت است ا ز
«. را در زندگي مان دارند
بديهي است كه اين ارز ش ها در بين افراد مختلف متفاوت اس ت . هر چه قدر بتوانيم ارز ش هاي بنيادين
خود را به دقت تعيين كنيم، به همان اندازه نيز مي توانيم خود را كاملاً بشناسيم.
چهار قانون طبيعي درباره ارزش هاي بنيادين
درك اين قوانين طبيعي به ما كمك م ي كند كه علت رنج و ناخشنودي خود را، در زماني كه زندگ ي مان در
تعارض با ارزش هايمان قرار مي گيرد، دريابيم.
قانون اول : هر يك از ما داراي ارز ش هاي دروني هستيم كه به شدت برعملكرد و رفتار بيروني ما اثر
مي گذارد.
قانون دوم : در حقيقت ادام ه قانون اول است. نهاد و طبيعت انسان به دنبال آن است كه اعمال و رفتار
ما منطبق و همساز با ارزش هاي عميق بنيادي مان باشد.
قانون سوم : با شناسايي و دقت بخشيدن به ارز ش هاي بنيادين خود ، مي توانيم از قدرت حاصل از آن
براي افزايش ثمربخشي خود استفاده كنيم.
قانون چهارم : زماني كه اعمال ما با ار ز ش هاي بنيادين مان سازگار است احساس صفا و آرامش دروني
خواهيم كرد . آرامش دروني يكي از اهداف اساسي زندگي اس ت . به ويژه در روزگاري كه ما در آن زندگي
مي كنيم.
ارزش هاي بنيادين خود را شناسايي كنيد
هر چه را كه برايتان مهم است، به صورت فهرس ت وار بنويسيد . آنها ممكن است افراد مختلف، فعالي ت هاي
گوناگون، محل هاي متفاوت و يا حتي احساسات متنوع باشن د . به دنبال چيزهايي باشيد كه واقعاً ارز ش هاي
بنيادين شما هستن د . نمي دانيد از كجا شروع كني د . تصميم گيري براي ارز ش هاي بنيادين دشوار اس ت .
سؤالات زير شايد بتواند كمك كننده باشند:
• در ارتباط با نقش هايي كه در زندگي به عهده دارم چه چيزي مه متر است؟
• كدام افراد، فعالي تها و چيزهاي ديگر واقعاً برايم مهم هستند؟
• اگر تحت فشار و اجبار براي انجام دادن كاري نباشم، دلم م يخواهد چه كاري انجام دهم؟
• اگر فقط شش ماه از زندگ يام باقي مانده بود در آن مدت چه م يكردم؟
• دلم مي خواهد كارنامه اعمال من حاوي چه نكاتي باشد؟
• توانايي ها و قابليت هاي خاص من كدامند؟ چه كاري را واقعاً خوب انجام مي دهم؟
• در تعامل با ديگران از چه چيز بيشتر لذت مي برم؟
• آيا چيزهايي هستند كه يك نداي دروني مرا به انجام آنها فرا م يخواند؟
مديريت بر خود/ 9
• در زمان هايي كه بالاترين احساس آرامش دروني و سازگاري با خود را دارم به چه كاري مشغول
هستم؟
• به صورت مستمر و پيوسته با خود فكر مي كنم كه بالاخره يك روز چه كار خواهم كرد؟
• براي چه چيزي حاضرم زندگي خود را بدهم؟
پس از پاسخ دادن به سؤالات فوق به سؤال زير نيز جواب دهيد:
• چه چيزي باعث درد و رنج من مي شود؟
در مقابل ارز ش هاي بنيادين كه مشخص كرد ه ايد، يك “چرا” بگذاريد و پاس خ هاي خود را يادداشت
كنيد. اولين نكاتي را كه به ذه ن تان مي آيد، ياداشت كنيد و به احساسي كه برخواسته از پاس خ هايتان است
توجه نماييد.
سؤالات شما درباره ارزش ها مي تواند شبيه موارد زير باشد:
• چرا من اين قدر وقت صرف اين فرد، اين فعاليت و اين چيز خاص مي كنم؟
• چرا من اين قدر نسبت به اين ارزش خاص اهميت قائلم؟
• چرا پول خود را صرف موارد مرتبط با اين ارزش مي كنم؟
• چرا اين قدر از توان و انرژي خود را صرف اين پروژه، رابطه و يا فعاليت مي كنم؟
• چرا اين قدر كم وقت صرف اين ارزش م ي كنم؟ آيا اهميت آن معادل مواردي كه اين قدر وقت و
انرژي صرف آنها م ي كنم نيست؟ و يا اينكه واقعاً مهم است اما تح ت الشعاع موارد اضطراري و
تعهدات ديگر قرار گرفته است؟
زماني كه به ارز ش هاي بنيادين خود ن گاه مي كنيد، تلاش كنيد به فهرست فشرد ه اي دست يابيد كه در
بله اين چيزهايي هستند كه ب ه راستي براي من اهميت دارند و من » : مورد آنها بتوانيد به صراحت بگويي د
.« آماده هستم كه وقت، پول و انرژي خود را صرف آنها كنم
در اين صورت توانست هايد ارزش هاي اساسي و بنيادين خود را مشخص كنيد.
مأموريت شما در زندگ يتان چيست؟
هنگامي كه در زندگي آرمان و هدفي وجود نداشته باشد، در حقيقت گمراهيم و خود را از بين م ي بريم. در
حالتي كه هيچ چش م اندازي براي زندگي، شغل، خانواده و شخص خودتان نداشته باشيد، زماني است كه
زندگي شما را مه گرفته است.
كمبود چشم اندازي آرماني باعث ناتواني جسماني و رواني خواهد ش د . اما در لحظ ه اي كه چش م انداز
آرماني زندگي خود را بنا كنيد توان و انرژي به زندگي شما بازخواهد گش ت . بي صبرانه منتظر صبح هستيد،
دقيقاً مي دانيد به كجا م ي رويد و چرا كاري را انجام م ي دهيد. زندگي زماني كه با آرمان توأم باشد حالتي از
مديريت بر خود/ 10
اضطراب به آن اضافه خواهد ش د . انتظاري بي صبرانه براي زندگ ي . افراد بزرگ و موفق مانند وينستون
چرچيل اين حالات را تجربه كرد هاند.
بيانيه مأموريت شخصي خود را بنويسيد
قدم سوم هما ن طور كه اشاره شد، پس از نق ش ها و ارز ش هاي ب نيادين مأموريت شخصي در زندگي
مي باشد. بلندي و كوتاهي اين بيانيه مهم نيس ت . مهم آن است كه اين بيانيه بيا ن كننده مأموريت شما در
زندگي تان باشد.
سعي كنيد هنگام تهيه بيانيه مأموريت شخصي، ويژگي هاي زير در آن لحاظ شده باشد:
• برخواسته از عمي ق ترين و پا ك ترين نهاد و جود شما بوده و ارتباطي تنگاتنگ با زندگي دروني شما
داشته باشد.
• بيان كننده نكات منحصر به فرد شما بوده و ظرفيت شما را نشان دهد.
• مبتني براصول والا بوده و اهدافي بلند را دنبال كند.
• دربرگيرنده ابعاد فيزيكي، روحي، رواني و اجتماعي باشد.
• كيفيت زندگي را ارتقا دهد.
• هم آرماني بوده و نيز ارز شها را حفظ كند.
• بيان كننده تعادلي پايدار بين شما، خانواده، كار، اجتماع و ديگر نقش هاي شما باشد.
• در شما ايجاد انگيزه كند.
دربيانيه مأموريت شخصي بعضي از افراد نكات مفيدي وجود داشته كه اهم آنها به قرار زير هستند.
• ايجاد نشاط
• تحصيل آرامش
• به وجود آورنده تفاوت و تمايز
• ايجاد و به ثمر رساندن خانواده اي خوب
• مشاركت در فعالي تهاي اجتماعي
• بهتر كردن زندگي ديگران
• الگو شدن در زمينه حرفه خود
• كسب موفقيت و ثمربخشي در يك زندگي هدفمند
البته گفتن اينكه چه چيزي واقعاً براي ما مهم است كار ساد ه اي نيست، ام ا اگر بتوانيم اين مفاهيم را در
چارچوب يك بيانيه بنويسيم، آنگاه معياري را به وجود آورد ه ايم كه تمام فعالي تها و رويدادهاي زندگي را
به كمك آن اندازه گيري و محك بزنيم.
اين كار مي تواند براي شما و خانواد هتان ارزشي برابر قانون اساسي براي يك كشور داشته باشد.
مديريت بر خود/ 11
عظيم ترين نيرو در خلقت
مقايسه انسان به عنوان يك موجود فيزيكي با اتم.
انسان به عنوان يك موجود فيزيكي داراي روح، روان و احساس است كه هس ت ه اتم را نيز تشكيل
مي دهد. يك مخلوق منحصر به فر د . الكترون هاي اطراف انسان عوامل محيطي هستند كه كمك م ي كنند
انسان كيست و چي س ت. اولين الكتروني كه با سرعت خار ق العاده به گرد اين هسته م ي گردد، نق ش هايي
است كه در زندگي به عهده انسان است.
دومين الكترون ارز ش هاي بنيادين هستند كه به ما كمك م ي كند كه نق ش هاي خود را ايفا كني م . سومين
الكترون مأموريتي است كه ما در زندگي براي خود قائل هستي م . اين مدل اتمي تصويري واقعي از انسان
است كه دقيقاً نظير اتم در درون آن نيروي خارق العاده اي نهفته است كه مي توان آن را آزاد كرد.
قدرت عظيمي در روح بشر وجود دارد كه بايد آن را دريافت و رها كر د . قدرت روح بشر حتي
مي تواند نيروي اتم را هم كنترل كن د . نيروي اتم عظيم ترين نيروي طبيعت است كه فقط يك استثنا دارد و
آن نيروي روح بشر اس ت . هر چقدر انسا ن ها به اين ساختار اتمي ب يشتر پي ببرند، انرژي مثبت بيشتري از
خود بروز مي دهند كه منجر به تغييراتي خواهد شد كه غير قابل تصور است.
بخش سوم
انجام دادن كارهايي كه ب هراستي مهم هستند
اگر واقعاً مترصديم كه مأموريت شخص ي مان تحقق يافته و در راستاي آنچه كه به راستي برايمان مهم
است كاري بكنيم، بايد زندگي خود را با همان دقت عملي و تلاش
حرفه اي كه براي ساخت هر بناي مستحكم ديگري لازم است، بنا
كنيم. براي حصول به اين هدف بايستي بستر آن را مهيا كني م . و اين
بستر عبارت است از كشف آن چيزي كه واقعاً برايمان مهم است.
هرمي كه در اين زمينه وجود دا ر د و بايستي براساس آن حركت
كنيم، مي تواند به شكل زير باشد.
ما بايد مسائل را در ذهن خود بپروانيم مثل:
• پاسخ به يك مسئله
• يك سرمايه گذاري جديد
• يك خانواده خوشبخت تر
اجرا
برنامه
كشف
هرم بهره وري شخصي
مديريت بر خود/ 12
زماني كه اين مسائل در ذهن ما خلق شد و تصويري آرماني از آنچه بايد انجام شود و نتايج حاصل از
آن، د ر مغز ما به وجود آمد، قادر خواهيم بود كه اين آرمان را در عمل هم محقق سازي م . براي انجام اين
مهم بايستي مبادرت به برنامه ريزي نمود.
برنامه ريزي به مفهوم تعيين توالي رخدادها قبل از اجراست، يا انجام مجموع ه اي از فعالي ت ها به منظور
رسيدن به يك هدف مطلوب.
همين طور كه در فرآيند چيزهايي كه براي ما مهم است و شناسايي آن پيش م ي رويم، تصوير روش ن تري
از آن پيدا كرده و م ي دانيم كه دربا ر ه هر يك چه بايد بكني م . قدم بعدي برنام ه ريزي خيلي مؤثر اس ت . بايد
مطمئن شويم اقداماتي كه براي چيزهاي مهم انجام م يدهيم خود نيز مهم هستند.
اين برنامه ها بايد به صورت مكتوب باشد چون به ما كمك خواهد كرد كه تحقق يافتن آن را به چشم
ببينيم. اگر مفاهيم نوشته نشده و به صورت مكتوب در نيايد، مثل اين است كه يك آرشيتكت بدون آوردن
نقشه ها روي كاغذ، يك ساختمان بنا كند.
يك روز بالاخره اين » تا زماني كه يك برنامه مدون و مكتوب نداشته باشيم، بسياري از افكار در مرح ل ه
باقي مي مانند. به علاوه يك برنامه مدون و مكتوب، قدرت و تعهدي را به وجود « كار را انجام خواهم دا د
مي آورد كه براي شروع كار لازم است.
چگونه بايستي اين برنامه ها را محقق كرد
اقداماتي كه تا كنون به ه ن گام تعيين نق ش هايمان، ارزش هاي بنيادي مان و بيانيه مأموريت شخصي مان به
عمل آمده، ما را در ساختن اول ي ه لاي ه هرم ياري كرده اس ت . كشف اينكه كي هستيم و چه چيزي برايمان
بيشترين اهميت را دارد.
برنامه اي كه براي دست يافتن به يك و يا چند هدف مهم تدوين م ي شود، دومين لاي ه هرم را تشكيل
مي دهد.
حالا بايستي به بالاترين سطح هرم رفته و بر مبناي برنام ه هاي مشخص عمل كنيم. ما ناچار هستيم كه
اين اهداف جديد، وظايف و فعالي ت هاي جديد را با بقي ه مجموع ه زندگي يكپارچه نماييم و به منظور
بهره گيري از زمان محدودي كه در اختيار داريم، د ر جهت حل و فصل اولويت هاي مختلف تصمي مگيري كنيم.
ما بايستي بين اضطرار و مهم فرق و تميز قايل شوي م . بايستي براي انجام اين مهم به دو قانون طبيعي ولي
كليدي توجه خاص مبذول شود:
• اولوي ت هاي ما عبارت از چيزهايي است كه واقعاً در زندگي ما مهم هستند
• موارد اضطراري اولويت هاي واقعي ما نيستند، بلكه خود را به عنوان اولويت به ما تحميل مي كنند.
يادآوري اين دو قانون در زماني كه كاري را كه برايمان مهم است شروع م ي كنيم، اهميت دار د . موارد
اضطراري خواه مهم باشند يا نباشند هميشه هستند و اين آمادگي را دارند كه ما را، از آنچه برا ي مان مهم
است، منحرف سازند.
توصيه ما اين است كه در هر هفته، زماني را به اين امر مهم برنام ه ريزي اختصاص دهي د . در اين زمان
مي توان به موارد زير پرداخت:
مديريت بر خود/ 13
• آنچه را كه مهم ترين است، مرور كنيد.
• اهداف بلند مدت مرتبط با آنچه را برايتان واقعاً مهم است، مرور كنيد.
• اهدافي را كه بايد در اين هفته به آن رسيد و قد م هايي را كه، در همين مدت، بايد برداشته شود،
انتخاب كنيد.
• رخدادهاي خارج از كنترل خود را زما نبندي كنيد.
• براي سنگ هاي بزرگ برنامه ريزي كنيد.
• براي بقيه چيزها برنامه ريزي كنيد.
پس از اينكه براي تمام هفته برنامه ريزي كرديد، زمان عمل فرا م يرسد.
“اجرا” هميشه در لحظ ه اي از زمان رخ م ي دهد كه به آن م ي گوييم “الان وقتش اس ت ” و درست در
همين لحظه است كه معمولاً دچار گرفتاري م ي شويم. زماني كه در هر روز اعمال ما بر مبناي تشخيص آن
چيزهايي باشد كه ب ه راستي براي ما مهم هستند ، از كا ر آيي بالاتري برخوردار خواهيم بود و احساس موفقيت
بيشتري خواهيم كر د . طبيعي است هنگامي كه در طول يك هفته اعمال ما برخواسته از آن چيزهايي باشد
كه برايمان اهميت دارند، علاوه براحساس موفقيت، حالت آرامش دروني نيز نصيب ما خواهد شد.
در پنجره اعتقادات ما چه چيزي قرار دارد؟
هيچ كس نمي تواند واقعاً پنج ر ه اعتقادات خود را ببيند، چون اين پنجره بخشي نامريي از وجود ماس ت .
مي توان گفت كه اين پنجره در جلو صورت ما قرار دار د . هر بار كه ما از جاي خود حركت م ي كنيم، اين
پنجره هم با ما در حركت اس ت . ما از درون اين پنجره به دنيا نگا ه مي كنيم و آنچه م ي بينيم از درون فيلتر
اين پنجره عبور كرده است.
پنجره اعتقادات شما همواره با شماست و آنچه را كه شما م ي بينيد، از صافي خود م ي گذراند، (اقيانوسي
از داد ه ها و اطلاعات كه هر يك از ما روزانه در آن شناوريم) و به ما كمك مي كند كه تصويري از جهان
اطراف به دست آوريم.
اين پنجره برنح و ه ارزيابي ما نسبت به ديگران، برداشت ما از موقعي ت هاي مختلف و حتي احسا س مان
نسبت به خودمان، اثر م ي گذارد و اگر با داده اي مواجه شويم كه نخواهيم آن را ببينيم و بفهميم، از پنج ر ه
اعتقادمان براي كنار گذاشتن آن استفاده م ي كنيم. نكته مهم و گمرا ه كننده اين است كه هر كدام از ما
پيش فرض هايي را در اين پنجره قرار داد ه ايم و معتقد هستيم صددرصد درست هستند، چه باشند چه
نباشند. مي بينيم پنجر ه اعتقادات اثري اساسي بر رفتار و كردار ما دارد و به همين دليل است كه تغيير
دادن رفتار بسيار مشكل است . پيش فرض هاي نادرست در پنجره اعتقادات ما ممكن است مانعي اساسي
در راه سازگاري اقدامات ما با ارز ش هاي بنيادي مان ايجاد كن د . تا اين نكته را در نيابيم كه ما دنيا را از درون
پنجره اعتقادات خود م ي بينيم، و اين پنجره مدام تجارب ما را از درون فيلتر خود م ي گذراند، فكر م ي كنم كه
دنيا را هما ن گونه كه واقعاً هست م ي بينيم. ما به راحتي ممكن است به خود دروغ بگوييم و احتمال موفقيت
خود را كاهش دهي م . مگر اينكه پنج ر ه اعتقادات مان به راستي منعكس كننده و اقعي ت ها باشند . واقعيت ها به
مديريت بر خود/ 14
آن گونه كه هستند و نه آن طور كه ما دل مان مي خواهد و يا فكر مي كنيم بايد باشند.
يكي از مه م ترين اقداماتي كه بايد انجام دهيم احراز اطمينان از تميز بودن پنج ر ه اعتقادات مان است و
اينكه منعكس كننده واقعيت هاي زندگي باش د . اين مرحله دشوارترين كاري است كه بايستي انجام شو د .
ممكن است ناچار شويم غرور خود را زير پا گذاشته و اعتراف كنيم كه پنج ر ه اعتقادمان، كه بخش عظيمي از
رفتار ما متأثر از آن است، در برگيرنده برخي نكات ناصحيح است.
اگر اين كار را انجام دهيد، اولين و بهترين قدم در رها شدن از پندار و گفتار نادرستي را كه سد راه
پيشرفت تان شده است، برداشت ه ايد. در پ نجره اعتقادات هر يك از ما تعدادي اعتقاد درست، تعدادي
اعتقاد نادرست و برخي اعتقادات قابل بحث (درست يا نادرست) وجود دارد.
همه اين باورها بر كردار ما اثر م ي گذارند . واژه هاي درست و نادرست برخاسته از قضاو ت هاي
اخلاقي ماست. اگر باوري منعكس كنن د ه قوانين طبيعي و يا حقايق باشد، از آن تحت عنوان “درست ” ياد
مي شود و اگر ريشه در حقايق نداشته باشد به آن “نادرست” اطلاق م يشود. اما باوري كه يك قضاوت
ذهني است و يا برخاسته از يك نقطه نظر است، نه درست است نه نادرس ت . كليد موفقيت در اين است
كه باورهاي موجود در پنج ر ه اعتقادات خود را شناسايي كنيم و آنهايي را كه نادرست و يا نامناسب هستند
تغيير دهيم.
بخش چهارم
اهميت نگاه وسيع تر
اجراي فرآيند گفته شده نيازمند زمان است، به خصوص هنگام ي كه مبادرت به انجام كاري م ي كنيم كه
واقعاً برايمان مهم اس ت . اگر با كارهايي كه برايمان مهم است، سا ز گاري به وجود آوريم، به دستاوردي
مي رسيم كه دائمي اس ت . و نتيج ه محتوم آن آرامش دروني اس ت . نكته مهم اين است كه قسمت دشوار
اين كار انجام شده اس ت . نقش ها و ارز ش هاي بنيادين مشخص گرديده و بيان ي ه مأموريت شخصي را نيز
نوشته ايم. ما اكنون در مرحل ه اي قرار داريم كه م ي توانيم تعداد زيادي (و يا تعداد اندك ي ) از هدف هاي
بلندمدت خود را محقق سازي م . ممكن است با موقعيتي مواجه شويم كه مسائل مهم از يك طرف و مسائل
اضطراري از طرف ديگر به ما فشار بياورند و ما را به صورت موقتي از آن چيزي كه ب ه راستي مهم است، باز
دارد. اما بايد بدانيم كه فرآيند در اختيار ما بوده و هر وقت كه بخواهيم در حد كمال از آن بهره بگيريم.
در واقع سازمان و كس ب وكارهايي كه اين اصول بنيادين را به كار گرفت ه اند، جزو سازما ن ها و
كسب وكارهاي موفق بود ه اند. اين سازمان هاي آرمان گرا مي دانند كه واقعاً كي هستند و چه چي ز ي باعث
موفقيت آنها م ي شود و همانند افراد موفق اين سازما ن ها عملكرد خود را با چيزهايي منطبق م ي سازند كه
براي سازمان و آينده شان مهم است.
سازمان ها نيز بايد خود را بشناسند
براساس تعريفي قانوني تمامي سازما ن ها از قبيل شركت سهامي عام، خاص، با مسئوليت محدود،
مديريت بر خود/ 15
غيرانتفاعي، اتحاديه، شركت دولتي و ديگر انواع متداول سازمان، يك شخصيت حقوقي خوانده م ي شوند. به
همين دليل با يك سازمان از نظر قانوني مانند يك فرد حقيقي برخورد م ي شود. وجوه مشابهت بسياري غير
از مورد فوق بين سازمان و فرد وجود دار د . همانند انسان يك سازمان متولد مي شود، در طي زمان رشد
مي كند، مي تواند عمر طولاني داشته باش د . سازمان مي تواند سالم يا بيمار باش د . براي بقاي خود بجنگ د . و
در جدال هاي اقتصادي و يا سياسي به جنگ رقبا برو د . مي تواند بخرد و بفروشد، صاحب دارايي شو د . از
نتايج همه اين كارها منتفع يا متضرر شود و بالاخره از بين برود.
ديديم كه هر يك از ما داراي نق ش هايي در زندگي هستيم كه اين نق ش ها به شكلي خودآگاه يا
ناخودآگاه به وسي ل ه ارزش هاي بنيادين ما هدايت م ي شوند. و نيز دريافتيم كه انسا نهاي موفق از نقش ها و
ارزش هاي حاكم برآنها شناخت داشته و يك مأموريت شخص ي مهم براي خود قائل هستن د . همه اين موارد
در سازمان ها مصداق دارد.
نقش هاي آنان عبارت از كاركرد در بازار، ساختار سياسي و جام ع ه بشري اس ت . هر سازماني ه م چنين
داراي ارزش هايي است . همانند انسان اين ارزش ها مي توانند نيروهاي مثبت و يا منفي ايجاد كنند هم براي
خود و هم براي خود سازمان و هم براي جام ع ه بزرگ تر. به عنوان مثال، ممكن است كنترل دقيق برروي
افراد و بازار در يك سازمان ارزش تلقي شود، در حالي كه سازمان ديگري نوآوري و ريسك پذيري را
ترغيب نمايد . برخي سازمان ها برون گرايي و مشاركت با جامعه بزر گ تر را براي خود ي ك ارزش به حساب
مي آورند، در حالي كه سازمان ديگر درون گرايي و تمركز بر خود را ارزش به حساب م يآورد.
تمام سازمان ها داراي نوعي مأموريت و يا آرمان هستن د . مأموريت يك سازمان م ي تواند تحصيل سود و
سازمان ديگر نجات بشريت باشد، و درست همانند انسا ن ها، سازمان ها موف قيت و بهر ه وري را در ميزان
انطباق و همسازي عملكردشان با نقش ها و ارزش هاي بنيادي خود مي دانند.
سازماني كه داراي آرمان است، به اين ايدئولوژي محوري خود پايبند است و ب ه ندرت آن را تغيير
مي دهد. ارزش هاي بنيادين در چنين سازماني يك زيربناي بسيار سخت و محكم را ب ه وجود م ي آورد كه با
روزها و م د هاي مختلف قابل تغيير نيس ت . در برخي مواقع اين ارز ش ها بيش از يك صد سال پابرجا
مانده اند.
اگر سازماني بخواهد موفق شود و بخواهد به آنچه خواس ت ه افراد داخل سازمان است دست يابد، بايد
به دور هس ت ه سازماني نق ش ها، ارز ش ها و مأموريت متمركز شود. چنين سازماني بايد پاسخ سؤا لهاي زير
را پيدا كند:
• اين سازمان چه نقشي (يا نقش هايي) را بايد در قبال جامعه، كشور ، جهان و يا در قبال كاركنان،
رهبران، سهامداران و بالاخره مشتريان خود ايفا كند؟
• ارزش هايي كه مشخ ص كننده تصميمات و رفتار سازمان در هريك از نقش هاي فوق هستند كدام
است؟
• مأموريت خاص اين سازمان چيست؟ كدام مقصود منحصر به فرد را در جهان دنبال م ي كند؟ چرا
زنده است و به كجا مي رود؟
مديريت بر خود/ 16
اگر سازماني علاق ه مند باشد كه پاسخ سؤالات فوق را بداند و قدرت و انرژي خود را مصروف و
متمركز بر آنها كند، به واقع خواهد ديد كه چگونه واكنشي مشابه با انسا نها در سازما نها وجود دارد.
مهم ترين چيز تأثير در دامن هاي وسيع تر است
زماني كه فرد نسبت به هويت خودآگاه باشد و تصويري نيز، از آنچه كه م ي خواهد در زندگي به آن
برسد، داشته باشد، مباني لازم براي رفتن به دنبال رؤياها براي يك زندگي بهتر را فراهم كرده است.
نمي توان به فردي گفت كه نقش، اصول بنيادي و مأموريت در زندگ ي اش چه بايستي باشد و يا اينكه با
اين ها چه بايد بكند و يا اينكه قلمرو قدر ت تان بايد به چه ميزان باشد. هيچ پاسخ درست يا غلطي براي اين
سؤال ها وجود ندار د . اگر شما نلس و ن ماندلاي جامعه و يا كشور خود بشويد، اين امر نشا ن دهنده شخصيت
منحصر به فرد شما و پويايي الها م برانگيز آن و دستاورد آگاهي از منويات دروني شماس ت . به همين تربيت،
اگر عقرب ه قطب نماي دروني شما برروي خانواده و تني چند از دوستان نزدي ك تان متمركز شده است، آن
هم بس يار خوب اس ت . در اينجا هم اين فرآيند به همان اندازه م ي تواند به شما كمك كن د . نكته مهم، اقدام
براساس شناخت درست از خود و آن چيزي است كه ب ه راستي مهم اس ت . مأموريت شما و حي ط ه قدرت تان
هر چه مي خواهد باشد، باز هم شما در اجراي برنامه هايتان با چال شهاي جدي مواجه خواهيد شد.
بسياري از افراد هستند كه فرآيندهاي مندرج در اين مقاله را دنبال م ي كنند. برخي به علت آموزشي
كه در اين زمينه ديد ه اند و عد ه اي نيز به شكل كاملاً ابتكاري و بدون اينكه در معرض آموزشي خاص قرار
گرفته باشند . اين افراد در خانوا د ه خود، در جامعه اطرا ف شان، در كشورشان، و يا در دنيا تغييراتي به وجود
آورده اند. برخي از ايشان در كار خود افراد بسيار سرشناسي هستن د . اما اكثر آنان مردمي عادي هستند كه
در زندگي روزم ر ه خود كارهايي خار ق العاده انجام م ي دهند. كليد موفقيت، در اعمال اثر ارز ش هاي بنيادين
و مأموريت شخصي د ر نقش هايي است كه هر كدام از آنها ايفا م ي كنند . در طي اين فرآيند، آنها به
دستاوردها و موفقي تهاي عظيمي م يرسند و به آرامش دروني مورد نظر دست مي يابند.
زندگي ما در يك قالب سيماني قرار ندارد
زندگي يك مسافرت است و نه يك مقص د . اين تصويري واقعي از زندگي اس ت . زندگي ما مرتباً در حال
تغيير است.
تنها چيز ثابت در زندگي تغيير اس ت . اين جمل ه كليشه اي هنوز هم كاملاً درست اس ت . نه تنها زندگي
تغيير مي كند و شما هم تغيير م ي كنيد، بلكه تمام مفاهيمي كه از آن صحبت كرديم نيز در معرض تغيير
هستند. اين مطلب بدين معني است كه در طو ل زمان نق ش هاي شما تغيير م ي كنند، ارزش هاي بنيادي تان
عوض مي شوند و حتي احساس شما از مأموري ت تان در زندگي دچار تغيير خواهد شد . بسته به اينكه در چه
سن و سالي باشيد، تاكنون اين تغييرات را تجربه كرده ايد.
در سن پنجاه سالگي ممكن است شما ديگر نقش پدر يا مادر يك كودك خردسال را عهد هدار نباشيد و
يا حتي ممكن است كه در نقش يك پدربزرگ يا مادربزرگ قرار گرفته باشي د . همچنين شايد شما در
مرحله اي از زندگي باشيد كه برخي نق ش ها كاملاً تفاوت كنن د . به عنوان مثال ممكن است شما خود را مكلف
مديريت بر خود/ 17
به مراقبت از پدر و مادر مس ن تان بيابي د در حالي كه پيش از اين آنها مراقب شما بود ه اند. حتي در مورد
نقش هايي كه خود تغييري پيدا نمي كنند، ممكن است كه اولويت نسبي آنها تغيير يابد.
نقش يك مدير طي سا ل هايي كه شما آن را به عهده داريد، از اولويت بالايي برخوردار خواهد بو د .
هم چنين نقش يك پدر زماني كه فرزندان شما كوچك هستند نيز بسيار اس ت . اگر چه نق ش هاي شما به
عنوان يك مدير و يك پدر هيچگاه از زندگي شما محو نخواهد شد، اما ممكن است اهميت خود را، نسبت
به ساير نقش هايي كه در زندگي به عهده شماست، از دست بدهند.
ارزش هاي بنيادين شما نيز م ي تواند در طي زمان دستخوض تغيير شون د . خواه به خاطر اينكه نق ش هاي
شما در زندگي تغيير كنند، و خواه از اين رو كه شما نگاه جديدي به زندگي بيابيد و با موقعي ت هاي جديد
روبه رو شويد . برخي از مواقع تغيير ارز ش ها ب ه سادگي به اين دليل رخ م ي دهند كه شما وارد يك دو ر ه
ديگر از زندگي خود شده ايد.
مأموريت هاي شخصي كم تر در معرض تغيير هستند، گو اينكه آنها هم ممكن است در طول زمان تغيير
كنند. هر چه كه اين مأموريت را كام ل تر تعريف كرده باشيد، احتمال ثابت ماندن آن (و يا تقريباً ثابت
ماندن آن) در طول زمان بيشتر است.
نكته مهمي كه بايد به خاطر داشت ه باشيم اين است كه زندگي در حال تغيير است و به دنبال آن
چيزهايي كه براي ما مهم هستند نيز تغيير خواهند كر د . و نكت ه مهم ديگر اينكه برنام ه ريزي كرده و سالي
يكبار آنچه را كه در اين فرآيند انجام داد ه ايم، مورد تجديد نظر قرار دهي م . قطعاً از ميزان تغييراتي كه در
دوره كوتاه يكساله در زندگ ي تان حاصل شده است متعجب خواهيد ش د . و چقدر خوب است اگر در يكي از
اين تجديد نظرهاي ساليانه متوجه شويد كه كار چندان شايست ه اي در مورد يكي از نق ش ها و يا ارز ش هاي
بنيادين خود انجام نداده ايد؟
زندگي يك فرآيند است، نه يك واقع ه . ما براي ج بران اشتباهات خود موقعي ت هاي بسياري خواهيم
داشت. اصلاً معني پيشرفت همين اس ت . معني رشد چه به عنوان يك انسان و يا يك سازمان همين اس ت .
اگر ما اين آمادگي را داشته باشيم كه از هر شكست براي واق ع ه بزرگ تر بعدي درس بگيريم، خود را براي
واقعه بعدي آماد ه تر خواهيم ي ا فت. اگر اين آمادگي را داشته باشيم كه اين معني را در خود نهادينه كنيم كه
تمام تجربه زندن بودن فقط “يك تجربه، يك فرآيند و يك مسافر ت ” است، آ ن گاه به اتفاقاتي كه در
زندگي مان رخ م ي دهد، به شكل يك توفان خانمان برانداز نگاه نم ي كنيم. قطعاً متوجه خواهيم شد كه اي ن
تجارب هر كدام درس هايي بزرگ هستند.
به جلو برويم اما سعي كنيم كه اشتباهات قبلي را تكرار نكنيم و فرآيند زندگي را ادامه دهي م . به خاطر
داشته باشيم كه جمع و جور كردن اين فرآيند هنگامي كه تصويري آگاهانه از آن سه الكترون (نقش ها،
ارزش هاي بنيادين و مأموريت شخ ص ي منحصر به فرد هر يك از ما در زندگ ي ) داشته باشيم، كه به دور
هسته اي كه ما هستيم، در حال چرخش هستند.
در بسياري از مواقع، اگر بخواهيد موفق شويد، بايد از جاد ه اي برويد كه ك متر كسي در آن گام گذارده
است. ممكن است لازم باشد كه حاش ي ه امن را رها كني د . اما با اين كار احساس نشاطي از اين ماجراجويي به
مديريت بر خود/ 18
شما دست خواهد داد كه متوجه م ي شويد بستر مستحكمي كه بر مبناي آگاهي نسبت به خودتان و چيزي
كه به راستي برايتان مهم است ايجاد كرده ايد، تمام تغيير را به وجود خواهد آورد.
زندگي سرشار، پاداشي دروني
اگر اعمال و رفتارمان را در تناسب با ارز ش هاي دروني و شناخت واقعي كه از خود داريم تنظيم كنيم، نتي ج ه
طبيعي آن تحصيل تعادلي خار ق العاده در زندگي خواهد بو د . احساس آرامش دروني، انرژي فو ق العاده،
تمركز و اثربخشي شخصي كه در اي ن گونه موارد به وجود مي آيند، غنايي به زندگي ما مي بخشد كه تقري باً
ما را ناچار از سهيم كردن ديگران در آن م ي سازد و اين دقيقاً همان چيزي است كه ما از آن تحت عنوان
“زندگي سرشار” ياد مي كنيم.
معني زيستن يك زندگي سرشار چست؟ در حقيقت آنچه در پشت اين معني نهفته است همان مفهوم
تناقض آميزي است كه در اين ضرب المثل قديمي قرار دارد:
«. فقط با دهش و بخشش است كه ما واقعاً دريافت خواهيم كرد »
زيستن يك زندگي سرشار يعني رفع تمام نيازها (روحي، جسمي، فيزيكي، احساسي و روان ي ) و كمك به
ديگرآنكه آنها نيز چنين باشن د . منظور از سرشاري و وفور فقط از جن ب ه مسائل مادي نيست، بلكه مراد ما
تمام آن چيزهايي است كه شما ممكن است بخواهيد. تمام چيزهايي كه برايتان به راستي مهم است.
همان طور كه قبلاً هم عنوان شد، تركيب منحصر به فرد نق ش ها، ارز ش هاي بنيادين و مأموريت
شخصي شما با هر كس ديگر متفاوت است.
زندگي كردن با ذهنيتي سرشار
زماني كه زندگي ما همساز با آن چ ه به راستي برايمان مهم است باشد، قدرت دروني ما آشكار خواهد ش د .
زماني كه اين اتفاق رخ مي دهد يك واكنش زنجيره اي شبيه واكنش اتمي پديدار مي شود.
ما به دليل اينكه نيازهاي شخص ي مان برطرف شده، احساسي از آرامش دروني و كسب دستاوردي
مثبت خواهيم داش ت . از طرفي اين ا ح ساس باعث خواهد شد كه ما با اشتياقي بيشتر و آمادگي بالاتري به
ديگران نيز در جهت رسيدن به زندگي سرشارتر كمك كني م . زنجيره در جايي تكميل م ي شود كه ما متوجه
مي شويم كه با اين خدمت به ديگران زندگي خود ما نيز سرشارتر شده اس ت . اگر به زندگي با اين ذهنيت
نگاه كنيد آن گاه از وفور و سرشاري بيشتري برخوردار خواهيد شد.
پيروزي هاي بزرگ نصيب كساني نم ي شود كه سري ع تر از بقيه هستند و يا باهو ش تر، درخشان تر و
ثروتمند ترند. پيروزي نصيب كسي م ي شود كه هربار كه افتاد از زمين برخيز د . تمام چالش در اين است كه
مطالب مندرج دراين مقاله دنبال شود.
شخصيت منحصر به فرد خود را بشناسي د . نقش هايي را كه براي شما مهم هستند، مشخص كني د . قانون
اساسي شخصي خود را با تشخيص و تبيين ارز ش هاي بنيادي تان بنويسي د . يك بياني ه مأموريت شخصي
سرشار از انگيزه خلق كني د . مأموريتي كه هميشه در وجودتان بوده اما هيچگ اه آن را برروي كاغذ
نياورده ايد. در پايان مطالب زير را يكبار ديگر به طور جدي مرور و آن را به كار ببنديد.
مديريت بر خود/ 19
نگاهي جدي به درون خود بيفكنيد
فرآيندي را كه در طي اين مقاله معرفي شد، شروع كنيد و مقداري از احساس آرامش دروني حاصل از
دستاوردهاي زيستن همساز را، با آنچه برايتان مهم است، لمس كنيد.
اگر هنوز اين فرآيند را شروع نكرد ه ايد، سعي كنيد آن را شروع كني د . زماني كه پا در اين راه بگذاريد،
وقايع، تجارب و شناختي در زندگ ي تان به وجود خواهد آمد كه اطرافيا ن تان و حتي جهانيان را به حيرت
واخواهد داشت. اما شما مي دانيد كه همه اينها چه هستند.
آنها نتايج طبيعي زندگي سازگار و همساز با چيزهايي هستند كه شما آنها را مهم ترين تشخيص داده ايد.
خداوند آرامش دروني را پاداش تلاش تان قرار دهد.