قسمت 2 باباي دارا، باباي نادار
درس ٢- چرا سواد مالي ضروري است؟
بهترين دوستم، مايك، در سال ١٩٩٠ امپراتوري پدرش را تحويل گر ف ت. به راستي كه كارها را بهتر از پدرش
انجام مي دهد. او و همسرش ثروتي دارند كه نم ي توانيد مقدار آن را تصور كني د . امپراتوري پدر اكنون در
اختيار اوست و مايك در حال پرورش پسرش است تا جاي او را بگيرد، هما ن گونه كه باباي دارا ما را پرورش
داد.
در سال ١٩٩٤ هنگامي كه ٤٧ سال داشتم، بازنشسته شد م . همسرم كيم ٣٧ سال داش ت . بازنشستگي در
اين سن به معناي كار نكردن نيست، سد بستن در برابر دگرگون ي هاي بزرگ و پي ش بيني نشده اس ت . چه
كار كنيم يا نكنيم، ثروت ما پيوسته به گون ه اي رشد م ي كند كه بسي بيشتر از تورم اس ت . از ديد من اين
وضعيت را بايد آزادي نامي د . دارايي هاي ما آ ن چنان زيادند كه به صورت خودكار افزايش م ي يابند . مانند
درختي است كه م ي كاريم. سال ها به آن آب م ي دهيم، ولي روزي م ي رسد كه ديگر به شما نياز ندار د .
ريشه هايش به خوبي در زمين فرو رفته اس ت . درخت ديگر از شما ب ي نياز مي شود و تنها ساي ه اي آرام بخش
بر سرتان مي افكند.
مايك امپراتوري را به دست گرفت و من بازنشستگي را برگزيدم.
امروزه ما در شرايطي متغيرتر از دوران گذشته زندگي م ي كنيم. به گمانم فراز و نشي ب هاي ٢٥ سال
آينده دست كم هم تراز با بالا رفتن و پايين آمدن هايي است كه در گذشته وجود داشته اند.
من در شگفتم كه چرا بسياري از مردم، سخت بر پو ل شان توجه و تمركز دارند ولي به پرورش خود
نمي پردازند. اگر انسا نها انعطاف پذير، با انديشه باز، و آگاه بارآيند، ثروت شان در نتيج ه دگرگون ي ها
پيوسته روبه رشد خواهد بو د . ولي اگر پول را حلال مشكلا ت خود بدانند، به گمانم راهي دشوار را درپيش
گرفته اند. هوشمندان مشكلات را از پيش پا برم ي دارند و پول م ي سازند . پول بدون هوشمندي مالي
به زودي از كف م ي رود. بسياري از مردم در زندگي خود اين نك ت ه مهم را نم ي فهمند كه مقدار پول ب ه دست
آمده اهميت ندارد، مقداري كه م ي ماند مهم است. بنابراين ____________هنگامي كه از من م ي پرسند از كجا آغاز
كرده ام، يا چگونه م ي توان با شتاب ثروتمند شد، از پاسخم سرخورده مي شوند. به آنان م ي گويم : باباي
دارايم در كودكي به من گفت اگرم ي خواهي ثروتمند شوي، بايد دانش مالي بيندوز ي . اين ديدگاه را هر
وقت ديدار مي كرديم، چون پتك بر مغزم مي كوبيد.
باباي دارا، باباي نادار /
١٢
باباي درس خوانده ام بر خواندن كتا ب ها تأكيد داشت و باباي دارا از من م ي خواست تا در زمين ه مالي
خبره شوم.
هم چنان كه از راه سرماي ه گذاري ها، امكان سرماي ه گذاري هاي دوباره فراهم م ي آيد، دورنماي ثروتمندي
نيز آشكار م ي گردد. تعريف راستين ثروتمندي را بايد از چشم دارن د ه ثروت نگريس ت . ممكن است كه
انسان از ديد خودش هيچ گاه بسيار دارا جلوه نكند.
تنها بايد اين نكات مهم را به خاطر داشت:
ثروتمندان “دارايي” مي خرند.
نادارها تنها هزينه به بار مي آورند.
طبقه مياني جامعه “بدهي هايي” مي خرد كه گمان مي كند “دارايي” است.
بخشچهارم
به كسبو كاري براي خودتان بينديشيد
درخواست شد تا براي دانشجويان كارشناسي ارشد (Ray Kroc) در سال ١٩٧٤ از آقاي ري كراك
مديريت بازرگاني دانشگاه تگزاس سخنراني كن د . ري از دانشجويان پرسي د : من در چه كس ب و كاري
هستم؟ دانشجويان همگي به خنده افتادند و گمان كردند كه ري با آنان شوخي مي كند.
كسي پاسخ نداد، و ري پرس ش اش را تكرار كر د : تصور مي كنيد كه كس ب و كار من چيست؟ دانشجويان
دوباره خنديدند، تا اينكه يكي از دليرترين آنان به سخن درآمد و گف ت : ري، در جهان چه كسي نم ي داند كه
شما در كار همبرگر هستيد؟ ري با پوزخند گف ت : اين همان پاسخي است كه پيش خود تصور م ي كردم
خواهيد داد . اندكي درنگ كرد و سپس با شتاب گف ت : خانم ها و آقايان، من در كار مستغلات هستم نه
همبرگر.
ري زمان زيادي را به توضيح ديدگا ه هاي خود پرداخ ت . در برنام ه كار ري م ي دانست كه هدف
نخستين اش فروش امتياز رستوران است، ولي آنچه كه هي چ گاه به فراموشي نم ي سپرد، گزينش محل
مناسب رستوران ها بود . خريداران امتياز رستوران، بهاي زمين آن را هم م ي پردازند كه به مالكيت “سازمان
ري كراك” درمي آيد.
بخش پيشين را با اين مطلب پايان داديم كه بس ي اري از مردم براي ديگران، نه براي خود كار م ي كنند .
آنان نخست براي دارن د ه شركت، پس از آن براي دولت گيرن د ه ماليات، و سپس براي بان ك هاي
وام دهنده به ايشان كار مي كنند.
در دوران كودكي ما رستوران م ك دونالد در آن حوالي شعبه نداشت، ولي باباي دارا همان درسي را به
من مي داد كه ري كراك در سخنراني خود در دانشگاه تگزاس عنوان نمود:
راز شماره ٣ ثروتمند شدن. آن راز اين است “به كس بوكاري براي خودتان بينديشيد”
باباي دارا، باباي نادار /
١٣
گرفتاري هاي مالي، اغلب پيامد كار كردن براي ديگران در سراسر زندگي اس ت . بسياري از مردم در
پايان روز كاري، چيزي از خو د ندارند . براي اينكه در زمي ن ه مالي ب ي نياز شويد بايد براي خود نيز كس ب وكاري
به وجود آوريد. دارا بودن كس بوكار ستون دارايي ها را در برابر درآمدها به گردش درم يآورد.
همان گونه كه قبلاً گفته شد، قدم اول، شناخت تفاوت دارايي از بدهي و خريد دارايي اس ت . ثروتمندان
چشم به ستون داراي ي ها دارند، در حالي كه ديگران به انتظار صور تحساب درآمد نشست ه اند . كاري كه
بسياري مي كنند، همين است كه ب ي خيال از خانه بيرون م ي روند و با كارت هاي اعتباري به خريد خودرو يا
ديگر كالاهاي تجملي دست م ي زنند. ممكن است كه تنها حوصل ه شان از يك و س يله به سرآمده و خواستار
اسباب بازي تاز ه اي باشند . كساني كه با كار ت هاي اعتباري و وام بانكي اقلام تفريحي و تجملي م ي خرند،
اغلب ناچار م يشوند تا در زير فشار مالي، آنها را با بهاي اندك بازبفروشند.
پس از وقت گذاشتن و انديشيدن در بنيان سرماي ه گذاري هاي سنجيده و نيرومندي ستون داراي ي هاي
راستين، مي توان به بهر ه برداري از پاداش ساخته و پرداخ ت ه آنها آغاز نمو د . راهي كه به سوي ثروتمندي
پيش مي رود. اين پاداش صرف وقت و دانش مالي كساني است كه كسب وكار خود را به راه انداخت هاند.
بخشپنجم
تاريخچه مالياتها و قدرت شركتهاي بزرگ
داستان رابين هود و مردان او را از دوران دبستان به ياد داري م . آموزگار ما اين داستان را از نمون ه هاي
برجسته قهرماني م ي دانست. كسي كه پول و ثروت را از داراها م ي ربود و ميان نادارها پخش مي كرد. باباي
داراي من رابين هود را نه قهرمان بلكه يك كلاهبردار مي دانست.
من بارها شنيد ه ام كه م ي گويند: چرا ثروتمندان سهم راستين خود را ادا نم ي كنند؟ ي ا : ثروتمندان بايد
ماليات بيشتري بپردازند تا هزي ن ه نادارها بشو د . همين انديشه هاي رابين هودي (گرفتن از ثروتمندان و
بخشيدن به ناداره ا ) است كه ما ي ه بيچارگي طب ق ه مياني جامعه و تنگدستان شده اس ت . واقعيت اين است
كه ثروتمندان به درستي ماليات نمي دهن د . طبقه مياني (به ويژه در س خوانده ها) پرداخت عمد ه ماليات را
برگردن دارند.
ناگفته در تاري خ ها اين است كه ماليات در اصل براي ثروتمندان وضع گردي د . آن وقت چنين استدلال
مي شد كه ماليات را براي تنبيه ثروتمندان وضع كرده اند.
صدها سال است كه جنگ ميان دارايان و ناداران در جريان اس ت . فريادهاي : “ از ثروتمندان بگيري د ”
پيوسته از گلوي عا م ه مردم بيرون آمده اس ت . اين مبارزه پيوسته ادامه خواهد يافت، ولي بازندگان
مردمي هستند كه ناآگا ه اند، آناني كه بامداد ان از خواب برم ي خيزند، به سخت كار كردن م ي پردازند و
باباي دارا، باباي نادار /
١۴
ماليات مي دهند. ايشان اگر به روند بازي ثروتمندان آگاه بودند، (و قانون آنها را به كار مي بستند ) كاري
مي كردند كه به استقلال مالي برسند.
باباي دارا پيوسته خاطر نشان م ي كرد كه بدون قدرت، به گوش ه اي رانده خوا ه ي ش د . به من اندرز
مي داد كه ترسنا ك ترين فرد را بشناس م . او نه رييس يا سرپرست، بلكه مأمور ماليات اس ت . اينان چنانچه
فرصت بيابند، هرچه بيشتر ماليات م ي گيرند. باباي بسيار در س خوانده ام همواره مرا تشويق م ي كرد تا در
شركتي بزرگ كار مطمئني دس ت وپا كنم . از مزاياي پ يشرفت در پلكان قدرت شر ك ها سخن مي گف ت . او
نمي دانست كه با تسليم شدن در برابر يك چك حقوق ماهانه، انسان به گاوي شيرده و سرب ه زير تبديل
مي گردد.
هنگامي كه ديدگا ه هاي باباي دانشمند را با باباي دارا در ميان م ي گذاشتم، تنها به پوزخندي بسنده
مي كرد و مي گفت: چرا مالك پلكان نباشي؟
به كار بستن در س هاي برگرفته از باباي دارا مرا از اسير ماندن در دام مساب ق ه مو ش دواني رهايي
بخشيد. بدون دانش و آگاهي در زمي ن ه مالي و كاركرد پول (كه بهر ه هوشي مالي م ي نامم) به دست آوردن
اين فرصت و رسيدن به استقلال مالي شدني نبود.
من اكنون ي ا فته ها و برداش ت هايم را در خلال نشس ت ها و همايش ها در اختيار ديگران مي گذارم، به اين
اميد كه برايشان سودمند و مؤثر باشد.
بهره هوشي مالي فرايند تجربه در چهار حوزه گسترده است:
١. حسابداري: اين آگاهي را من باسوادي مالي م ي نامم. مهارتي ارزنده كه براي برپا نمودن امپراتوري
خود نياز داري د . هرچه بيشتر پول داشته باشيد، بايد حساب و كتا ب اش روشن تر باشد، وگرنه كا خ ها
فرومي ريزند. حسابداري به بخش چپ مغز و جزييات مربوط اس ت . به ياري اين مهارت، از توانمند ي ها
و كاست يهاي هر كسب وكار آگاه مي شويد.
٢. سرمايه گذاري: من نامش راد انش واداشتن پول به پول درآوردن گذاشته ام. و با بخش راست مغز يا
بخش آفريننده آن پيوند دارد.
٣. شناختن بازارها : دانش شناخت عرضه و تقاض ا . شناخت جنبه هاي “فني” بازار (آنچه بر اثر كاركرد
احساسات شكل م ي گيرند، مانند فروش اسبا ب بازي ها در آغاز سال ن و ). ديگر عامل هاي كارا در بازار،
جنبه هاي “بنيادين” آن (چگونگي سرمايه گذاري به روش اقتصاد ي ) است . آيا سرماي ه گذاري در
وضعيت كنوني بازار درست يا نادرست است؟
٤. قانون: تصور كنيد كه يك سازمان و يك فرد از مهار ت هاي فني حسابداري و سرماي ه گذاري در روند
بازار آگاه هستن د . يكي از قان و ن هاي ماليات و بهر ه برداري از امتيازهاي داشتن شركت آگاه و ديگري
ناآگاه است . تفاوت حركت و پيشرفت اين دو همانند راه رفتن و پرواز كردن خواهد بو د . در
درازمدت، نتيجه بسيار متفاوت است.
بهره هوشي مالي، از برآيند و ه م افزايي مهارت ها و هوشمند ي هاي بسياري ساخته م ي شود. ولي از ديد
من، تركيب چهار مهارتي كه پي ش تر آورديم، ما ي ه اصلي رسيدن به اين ويژگي اس ت . اگر م ي خواهيد به
ثروتي چشمگير برسيد، تركيب اين مهار تها (دستيابي به هوشمندي مالي) برايتان بسيار ضروري است.
يك ثروتمند شركت دار:
١. درآمد دارد
٢. هزينه م يكند
٣. ماليات مي پردازد
فردي كه براي شركت ها كار مي كند:
١. درآمد دارد
٢. ماليات م يپردازد
٣. هزينه مي كند
بخشششم
ثروتمندان پول ميآفرينند
همه از توان مندي ها و هوش خوبي برخوردار هستيم ولي آنچه دست ما را مي بندد، اندكي خود ناباوري
است. اقدام نكردن هاي ما ناشي از ناآگاهي مالي نيست، بيشتر از نداشتن اعتمادب ه نفس است . اين كاستي
در برخي از مردم آشكارتر است.
پس از ترك مدرسه، اغلب م ي دانيم كه چگونگي نمر ه هاي درسي دوران مدرس ه اي چندان با اهميت
نيستند. از زندگي واقعي، به چيز ديگري نياز داريم.
شنيده ام كه با عنوا ن هاي گوناگون (زَهره، دل، دليري، زيركي، سرسختي و مانند اينه ا ) از آن ياد م ي كنند.
اين عامل، هر عنواني داشته باشد، بر ساختن آينده فرد بيش از هر نتيجه و سابقه درسي تأثير م يگذارد.
تجربه شخصي خودم نشان داده است كه هر دو عامل دانش مالي و دليري در كار هم ضروري اس ت .
چنانچه ترس غال ب گردد، نبوغ سرخورده م ي شود. در كلاس هايم به دانشجويان سخت توصيه م ي كنم كه
خطرپذيري را بياموزند، دلير باشند و اجازه دهند تا نبوغ آنان ترس را به قدرت و هوشمندي بدل كن د . اين
اندرز براي گروهي كارساز است و ديگران را تنها به هيجان وامي دارد.
مي بينيم كه در زمي ن ه كار كردن با پول، اغلب دس ت به عصا و در شرايطي ايمن راه م ي روند. پرسش هايي
از اين دست را ا آنان مطرح مي كنم:
چرا بايد به پيشواز خطر بروند؟
چرا لازم است تا هوشمندي مالي خود را پرورش دهيم؟
چگونه مي توان سواد و آگاهي مالي به دست آورد؟
پاسخ من اين است: تا گزينه هاي بيشتري در راه پيروزي داشته باشيم.
بسياري از مردم تنها يك راه را م ي دانند : سخت كار كردن، پ س انداز، و وام گرفت ن . چرابايد هوشمندي
مالي را افزايش دهيد؟ زيرا م ي خواهيد كسي شويد كه سرنوشت خود را مي آفرين د . با هرچه رخ دهد
روبه رو مي شويد و آن را بهتر م ي كنيد. گروه كوچكي مي دانند كه شانس آفريدني است، هما ن گونه كه پول
آفريدني است . چنانچه بخواهيد خوشبخت شده و پول بيافرينيد، (به جاي اينه به سخ ت كوشي بپردازيد ) به
هوشمندي مالي نياز داري د . اگر از آن دسته مردم هستيد كه در انتظار فراهم آمدن “فرصت مناس ب ”
باباي دارا، باباي نادار /
١٩
مي نشينند، با يد زمان زيادي انتظار بكني د . مانند اين است كه منتظر شويد تا ه م ه چرا غ هاي راهنمايي در
سراسر مسير ١٠ كيلومتري شما سبز شوند، آنگاه آغاز به حركت نماييد.
تنها دارايي نيرومندي كه داريم مغزمان اس ت . اگر ان را ب ه درستي پرورش دهيم، م ي تواند دنيايي از
ثروت را كه يك آ ن به نظر مي رسد، بيافريند. از سوي ديگر مغزي كه پرورش نيابد، م ي تواند آنچنان
تنگدستي فراهم آورد ه تا چند نسل در خانواده ادامه يابد.
اغلب از من م ي پرسند كه چگونه يك دلار را يك ميليون دلار كرد ه ام. كم تر ميل دارم كه از خودم بگوي م .
تنها زماني كه بخواهم از سادگ ي فرايند ياد كنم، نمون ه هايي را م ي آورم. اگر شما با بنيان كار، به ويژه چهار
ستون اصلي هوشمندي مالي كه پي ش تر آورديم، خوب آشنا شويد، پيشرف ت تان آسان و آسا ن تر خواهد
شد.
خود من بيشتر از دو راه براي رشد ثروتم استفاده م ي كنم: مستغلات و سهام شرك ت هاي كوچك. زيربن ا
را بر مستغلات گذاشت ه ام. جريان نقدينگي در آنها روزانه و پيوسته اس ت . گه گاه ارزش آنها هم بالا م ي رود.
من به كسي توص ي ه پيروي از اين راهبرد را نم ي كنم. اينها تنها مثال و نمونه هستن د . در فرايندهاي پيچيد ه اي
كه درك نم ي كنم وارد نم ي شوم. حساب و كتاب ساده و هو ش مندي عادي ابزار فعالي ت هاي مالي من
هستند.
به پنج دليل در اندرزهايم از مثال و نمونه استفاده مي كنم:
١. براي تشويق انسا نها به يادگيري.
٢. نشان دادن سادگي فرايند، آن گاه كه بنيان استوار شده باشد.
٣. نشان دادن اينكه براي رسيدن به هر هدف، ميليون ها راه وجود دارد.
٤. نشان دادن اينكه همگان م يتوانند به ثروت برسند.
٥. نشان دهم كه با دانش ساخت موشك درگير نيستيم و كاري ساده است.
من به پول همانند بازي تنيس خود م ي نگرم. سخت بازي م ي كنم. اشتباه رخ م ي دهد، اصلاح م ي كنم،
اشتباه هاي تازه اي رخ م ي دهد، دوباره اصلاح م ي كنم و بهتر م ي شوم. اگر مسابقه را باختم، به كنار تور
مي روم، دست حريف را مي فشارم و با لبخند مي گويم: به اميد ديدار در يكشنبه ديگر.
ما دو گونه سرماي هگذار داريم:
١. گروه نخست كه عموميت بيشتري دارند، آناني هستند كه يك “بسته سرمايه گذاري” را مي خرند.
از آغاز تا خرد ه فروشي، هر فعاليت، همچون شركت دادوستد املاك و مستغلات، كارگزاري
بورس، يا برنام ه ريزي مالي، م ي تواند صندوق سرماي ه گذاري مشترك يا سهام و اوراق بهادار را هم
دربر گيرد . راه ساده، تميز و آسان در سرماي ه گذاري است. نمونه كسي است كه خواهان خريد
يك رايانه است. به فروشگاه م يرود و دستگاه را كامل خريده از قفسه فروشگاه برمي دارد.
٢. گروه دوم آناني هستند كه سرماي ه گذاري مي آفرينند. اينان بخ شهاي يك سرمايه گذاري را روي
هم سوار م ي كنند. همانند كسي كه قطعات يك رايانه را جداگانه خريداري م ي كند و دستگاه را
مي سازد. مانند موردي است كه د س تگاهي را همخوان با نياز و خواست خود بسازي م . من سوار
باباي دارا، باباي نادار /
٢٠
كردن قطعات رايانه را نم ي دانم، ولي م ي دانم كه چگونه بخ ش هاي يك فرصت را به هم گرد آورم
يا كساني را مي شناسم كه مي توانند چنين كنند.
اگر مي خواهيد كه از گروه دوم سرماي ه گذاران باشيد، به فراگيري سه مهارت بني ادين نيار داري د . اين
مهارت ها را افزون بر آنچه در زمينه رسيدن به هوشمندي مالي آورديم، بايد فراگرفت:
١. چگونه فرصت هايي را شناسايي كنم كه ديگران نديد ه اند؟ شما م ي توانيد چيزي را با مغز خود
ببينيد كه ديگران با چشم نم يبينند.
٢. چگونه پول تأمين كنيم؟ بسياري از م ر دم تنها راه بانك را مي شناسند. گروه دوم از سرماي هگذاران
كه مورد نظر ما هستند بايد راه هاي ويژ هاي براي تأمين سرمايه بيابند.
٣. چگونه افراد هوشمند را سازمان دهيم؟ هوشمندان كساني هستند كه با افراد هوشمندتر از خود
كار مي كنند، يا آنان را به استخدام درم ي آورند. هنگامي كه نياز به رايزني داريد، هوشمندانه به
گزينش مشاور بپردازي د . البته همكاري خطر دار د . به جاي ترس و گريز از خطر، مديريت كردن
آن را بياموزيد
چيزهاي فراواني هست كه ياد بگيري د . پاداش يادگيري بسيار هنگفت اس ت . اگر نم ي خواهيد كه
مهارت هاي لازم را بياموزيد، سرمايه گذاري از گونه نخست توصيه م يشود.
بخشهفتم
براي آموختن كار كنيد، نه گردآوري پول!
مهم ترين مهارت هاي مديريتي براي پيروزي را مي توان چنين بيان داشت:
١. مديريت نقدينگي
٢. مديريت نظام ها (از جمله خود و زماني كه با خانواده م يگذرانيم)
٣. مديريت انسان ها
باباي دارا، باباي نادار /
٢١
بخشهشتم
چيرگي بر مانعها
انسان ها ممكن است كه ب ه رغم درس خواندن و آگاه شدن از زمي ن ه امور مالي، همچنان بر سر راه رسيدن
به استقلال مالي با موانعي روب ه رو شوند . به پنج دليل عمده ستون داراي ي هاي برخي از آنان كه اطلاعات
مالي هم دارند، اغلب خالي مي ماند. دلايل پنج گانه عبارتند از
١. ترس
٢. بدبيني
٣. تنبلي
٤. عادت هاي نادرست
٥. تكبر
به باور من هر انساني در درون خود از يك نبوغ مالي برخوردار اس ت . مشكل اينجا است كه بلوغ مالي
خوابيده و نياز به بيدار شدن دار د . خوابيدن آن پيامد تحمل آن اندي ش ه فرهنگي است كه پول را سرچش م ه
همه بدي ها مي داند. در اين فرهنگ انسان تشويق م ي شود تا خوب درس بخواند، شغل درازمدتي بگيرد و
براي پول درآوردن كار كند. به ما ياد نم يدهند كه چگونه پول را هم به كار كردن و خدمت خود واداريم.
بخشنهم
دست به كار شدن
من فرايند د ه گامه زير را به منظور پرورش استع د اد خدادادي به شما عرضه م ي كنم. استعداد و نيرويي كه
تنها در اختيار و ما شماست.
گام ١- به نيرويي برتر از آنچه آشكار است نياز دارم: نيروي روان.
فهرست مختصري درست مي كنم. نخست “نخواستن ها” كه آفريننده “خواستن ها” هستند:
– نمي خواهم كه در سراسرزندگي ام كار كنم.
– شغلي مطمئن و خانه اي در حومه شهر را نمي خواهم.
– نمي خواهم كارمند كسي باشم.
– متنفرم از اينكه مانند پدرم به دليل گرفتاري هاي كاري به تماشاي مسابقه فوتبال فرزندم نروم.
– متنفرم از اينكه حاصل سخت كوشي و جان كندن خود را مانند پدرم به دولت بدهم.
باباي دارا، باباي نادار /
٢٢
اكنون “خواستن ها” را به ياد بياورم:
– مي خواهم براي سفر كردن و زندگي به سبكي كه دوست دارم، آزاد باشم.
– مي خواهم در جواني به اينها برسم.
– ساده سخن اينكه مي خواهم آزاد باشم.
– مهار وقت و زندگي به دست خودم باشد.
– مي خواهم پول را به خدمت و كار كردن وادارم.
گام ٢- حق انتخاب روزانه: نيروي گزينش
به اين دليل است كه انسا ن ها ميل دارند تا در سرزميني آزاد زندگي كنند ما خواهان حق انتخاب
هستيم.
گام ٣- در دوست گرفتن دورانديش باشيد: نيروي همگرايي
من دوست را بر پا ي ه وضعيت مالي برنم ي گزينم. من دوستاني دارم كه از تنگدستي آ هشان بلند است و
دوستاني كه ميليو ن ها دلار ثروت دارن د . نكته مهم اين است كه از هر دو گروه چيز م ي آموزم و اين
يادگيري آگاهانه است.
گام ٤- در يك فرمول خبره شويد، سپس به يادگيري فرمول تاز هاي روآوري د: نيروي باشتاب
آموختن.
نانوايان در پخت نان نسخ ه اي را پيروي م ي كنند، حتي اگر ننو ش ته و تنها در مغزشان باش د . پول ساختن
هم چنين است. به اين دليل است كه پول را اغلب “مايه” مي نامند.
گام ٥- نخست سهم خود را بپردازيد.
اگر نمي توانيد مهار خود را در دست داشته باشيد،به گرد ثروتمندي نگردي د . نخست به يك دو ر ه
نظامي يا انضباطي بپيونديد تا اين مهارت ر ا به دست آوريد. سرمايه گذاري كردن، پول درآوردن و آن را
برباد دادن معنا ندارد.
بي بهره بودن از خود ساما ن دهي است كه برندگان پو ل هاي بازي هاي لاتاري را ي ك شبه به روز سياه
مي نشاند. نبود خودساما ن دهي است كه درياف تكنندگان اضافه حقو قهاي كلان را ب ي درنگ به خري د
خودرو تازه يا سفرهاي تفريحي مي كشاند.
به كارآفرينان توصيه م ي شود به جاي تمركز بر كالا، خدمات و دستمزدها، بر پرورش مهار ت هاي
مديريتي تمركز كنند. سه تا از مه مترين مهارت هاي ضروري عبارتند از:
١. مديريت جريان نقدينگي
٢. مديريت انسان ها
٣. مديريت وقت خود
باباي دارا، باباي نادار /
٢٣
گام ٦- به كارگزاران خوب مزد بدهيد. نيروي رايزني برتر
اغلب مي بينيم كه بر ديوار خان ه ها تابلوي فروش ب ي واسطه نصب كرد ه اند، يا در آگه ي هاي تلويزيوني از
“ كارگزاران ارزان ” مي شنويد. باباي دارا عكس اينها را توصيه م ي كرد. او عقيده داشت كه بايد به حرف ه اي ها
دستمزد خوب پرداخت، خودش نيز چنين م ي كرد. كارگزار چشم و گوش شما در بازار است، همواره آنجا
هستند و نيازي به حضور من و شما نيست.
گام ٧- همچون سر خپوستان. نيروي رايگان گرفتن
نخستين مهاجران به امريكا در برابر برخي از عاد ت هاي فرهنگي بوميان سردرگم م ي شدند. براي مثال
چنانچه يك سفيدپوست احساس سرما م ي كرد، سرخ پوستان به وي پتو م ي دادند. سفيدپوست آن را هديه
مي پنداشت و هنگامي كه سرخ پوست براي پس گرفتن پتو مي آمد، اغلب جريان به بگومگو ختم م يشد.
گام ٨- داراي يها برايتان وسائل رفاه و خو شگذراني م يخرند. نيروي تمركز
من چيزهاي قش ن گ و تجملي را به اندا ز ه ديگران دوست دار م . تنها تفاوت اين است كه بسياري از مردم
چيزهاي تجملي را با گرفتن وام و اعتبار مي خرند.
گام ٩- نياز به پهلوانان: نيروي افسان هها
در بازي هاي كودكي، آرزو م ي كردم مثل قهرمانان باشم و م ي خواستم همه چيز دربا ر ه آنان بدانم
باشگاه و ميزان پرداخ ت هاي آنان را م ي شناختم و م ي دانستم كه قهرمانان چگونه به آنها راه م ي يابند .
مي خواستم تا همه چيز را درباره قهرمانان دلخواهم بدانم، زيرا ميل داشتم مانند آنها شوم.
گام ١٠ - به ديگران بياموزيد، خودتان نيز خواهيد آموخت: نيروي بخشش
هر دو باباي من آموزگار بودن د . باباي دارا به من درسي داد كه در سراسر زندگي همراهم خواهد ماند
و آن نياز به خيرخواهي و بخشندگي اس ت . باباي دانشمندم از وقت و دانش خود بسيار م ي بخشيد، ولي
هرگز پول به كسي نم ي داد. او مي گفت وقتي پول اضافي داشتم چنين خواهم كرد، و صد البته هي چ گاه چنين
فرصتي پيش نم يآمد.
باباي دارا، باباي نادار /
٢۴
بخشدهم
باز هم بيشتر ميخواهيد؟
پارهاي از بايدها را در پي ميآورم
• آنچه را اكنون انجام م ي دهيد، كنار بگذاري د . به سخني ديگر، كارتان را متوقف كنيد و ارزيابي نماييد كه
چه فعاليت هايي نتيحه بخش و كدام ها ب ينتيجه بوده اند.
• به دنبال انديش ههاي نو باشيد.
• كسي را بيابيد كه راهي را كه شما م ي خواهيد برويد، پي ش تر رفته باش د . او را به ناهار مهمان كني د . از
وي راهنمايي هاي بكر بخواهيد و چم وخم انجام آن فعاليت را جويا شويد.
• در كلاس ها شركت نموده و نوارهاي آموزشي بخريد.
• پيشنهادهاي فراوان بدهي د . هنگامي كه در پي خريد ملك هستم، به موارد زيادي سر م ي زنم و پيشنهاد
مي دهم. اگر شما از پيشنهاد درست آگاهي نداريد، مانند من هستي د . پيشنهاد را بنگاه و كارگزار
مي دهد. كار اندكي براي من مي ماند.
• در هر ناحيه ماهانه ١٠ دقيقه رانندگي و يا پياد ه روي كني د . من بسياري از موارد خوب را هنگام
پياده روي پيدا كرده ام.
• اصول شناسايي ارزش در ه م ه موارد (خريد مستغلات، سهام، شركتي تازه، خان ه اي تازه، همسر، حتي
پودر رختشويي ) يكسان است . فرايند همواره يكسان است، بايد بدانيد چه م ي خواهيد و در پي آن
بگرديد.
• به دنبال موارد مناسب باشيد. سود را بايد هنگام خريد برد نه فروش.
• از تاريخ درس بياموزيد.
• آناني كه به راه مي افتند، از ايستاده ها مي گذرند.
اينها پاره اي از كارهايي است كه من در پي يافتن فرص ت ها كرده و م ي كنم. همان گونه كه فعل انجام
دادن را بارها و بارها در اين ك ت اب آورده ام، به اقدام و عمل كردن باور دار م . بايد پيش از انتظار پاداش
مالي اقدام كنيد.
پس هم اكنون دست به كار شويد.
بهترين دوستم، مايك، در سال ١٩٩٠ امپراتوري پدرش را تحويل گر ف ت. به راستي كه كارها را بهتر از پدرش
انجام مي دهد. او و همسرش ثروتي دارند كه نم ي توانيد مقدار آن را تصور كني د . امپراتوري پدر اكنون در
اختيار اوست و مايك در حال پرورش پسرش است تا جاي او را بگيرد، هما ن گونه كه باباي دارا ما را پرورش
داد.
در سال ١٩٩٤ هنگامي كه ٤٧ سال داشتم، بازنشسته شد م . همسرم كيم ٣٧ سال داش ت . بازنشستگي در
اين سن به معناي كار نكردن نيست، سد بستن در برابر دگرگون ي هاي بزرگ و پي ش بيني نشده اس ت . چه
كار كنيم يا نكنيم، ثروت ما پيوسته به گون ه اي رشد م ي كند كه بسي بيشتر از تورم اس ت . از ديد من اين
وضعيت را بايد آزادي نامي د . دارايي هاي ما آ ن چنان زيادند كه به صورت خودكار افزايش م ي يابند . مانند
درختي است كه م ي كاريم. سال ها به آن آب م ي دهيم، ولي روزي م ي رسد كه ديگر به شما نياز ندار د .
ريشه هايش به خوبي در زمين فرو رفته اس ت . درخت ديگر از شما ب ي نياز مي شود و تنها ساي ه اي آرام بخش
بر سرتان مي افكند.
مايك امپراتوري را به دست گرفت و من بازنشستگي را برگزيدم.
امروزه ما در شرايطي متغيرتر از دوران گذشته زندگي م ي كنيم. به گمانم فراز و نشي ب هاي ٢٥ سال
آينده دست كم هم تراز با بالا رفتن و پايين آمدن هايي است كه در گذشته وجود داشته اند.
من در شگفتم كه چرا بسياري از مردم، سخت بر پو ل شان توجه و تمركز دارند ولي به پرورش خود
نمي پردازند. اگر انسا نها انعطاف پذير، با انديشه باز، و آگاه بارآيند، ثروت شان در نتيج ه دگرگون ي ها
پيوسته روبه رشد خواهد بو د . ولي اگر پول را حلال مشكلا ت خود بدانند، به گمانم راهي دشوار را درپيش
گرفته اند. هوشمندان مشكلات را از پيش پا برم ي دارند و پول م ي سازند . پول بدون هوشمندي مالي
به زودي از كف م ي رود. بسياري از مردم در زندگي خود اين نك ت ه مهم را نم ي فهمند كه مقدار پول ب ه دست
آمده اهميت ندارد، مقداري كه م ي ماند مهم است. بنابراين ____________هنگامي كه از من م ي پرسند از كجا آغاز
كرده ام، يا چگونه م ي توان با شتاب ثروتمند شد، از پاسخم سرخورده مي شوند. به آنان م ي گويم : باباي
دارايم در كودكي به من گفت اگرم ي خواهي ثروتمند شوي، بايد دانش مالي بيندوز ي . اين ديدگاه را هر
وقت ديدار مي كرديم، چون پتك بر مغزم مي كوبيد.
باباي دارا، باباي نادار /
١٢
باباي درس خوانده ام بر خواندن كتا ب ها تأكيد داشت و باباي دارا از من م ي خواست تا در زمين ه مالي
خبره شوم.
هم چنان كه از راه سرماي ه گذاري ها، امكان سرماي ه گذاري هاي دوباره فراهم م ي آيد، دورنماي ثروتمندي
نيز آشكار م ي گردد. تعريف راستين ثروتمندي را بايد از چشم دارن د ه ثروت نگريس ت . ممكن است كه
انسان از ديد خودش هيچ گاه بسيار دارا جلوه نكند.
تنها بايد اين نكات مهم را به خاطر داشت:
ثروتمندان “دارايي” مي خرند.
نادارها تنها هزينه به بار مي آورند.
طبقه مياني جامعه “بدهي هايي” مي خرد كه گمان مي كند “دارايي” است.
بخشچهارم
به كسبو كاري براي خودتان بينديشيد
درخواست شد تا براي دانشجويان كارشناسي ارشد (Ray Kroc) در سال ١٩٧٤ از آقاي ري كراك
مديريت بازرگاني دانشگاه تگزاس سخنراني كن د . ري از دانشجويان پرسي د : من در چه كس ب و كاري
هستم؟ دانشجويان همگي به خنده افتادند و گمان كردند كه ري با آنان شوخي مي كند.
كسي پاسخ نداد، و ري پرس ش اش را تكرار كر د : تصور مي كنيد كه كس ب و كار من چيست؟ دانشجويان
دوباره خنديدند، تا اينكه يكي از دليرترين آنان به سخن درآمد و گف ت : ري، در جهان چه كسي نم ي داند كه
شما در كار همبرگر هستيد؟ ري با پوزخند گف ت : اين همان پاسخي است كه پيش خود تصور م ي كردم
خواهيد داد . اندكي درنگ كرد و سپس با شتاب گف ت : خانم ها و آقايان، من در كار مستغلات هستم نه
همبرگر.
ري زمان زيادي را به توضيح ديدگا ه هاي خود پرداخ ت . در برنام ه كار ري م ي دانست كه هدف
نخستين اش فروش امتياز رستوران است، ولي آنچه كه هي چ گاه به فراموشي نم ي سپرد، گزينش محل
مناسب رستوران ها بود . خريداران امتياز رستوران، بهاي زمين آن را هم م ي پردازند كه به مالكيت “سازمان
ري كراك” درمي آيد.
بخش پيشين را با اين مطلب پايان داديم كه بس ي اري از مردم براي ديگران، نه براي خود كار م ي كنند .
آنان نخست براي دارن د ه شركت، پس از آن براي دولت گيرن د ه ماليات، و سپس براي بان ك هاي
وام دهنده به ايشان كار مي كنند.
در دوران كودكي ما رستوران م ك دونالد در آن حوالي شعبه نداشت، ولي باباي دارا همان درسي را به
من مي داد كه ري كراك در سخنراني خود در دانشگاه تگزاس عنوان نمود:
راز شماره ٣ ثروتمند شدن. آن راز اين است “به كس بوكاري براي خودتان بينديشيد”
باباي دارا، باباي نادار /
١٣
گرفتاري هاي مالي، اغلب پيامد كار كردن براي ديگران در سراسر زندگي اس ت . بسياري از مردم در
پايان روز كاري، چيزي از خو د ندارند . براي اينكه در زمي ن ه مالي ب ي نياز شويد بايد براي خود نيز كس ب وكاري
به وجود آوريد. دارا بودن كس بوكار ستون دارايي ها را در برابر درآمدها به گردش درم يآورد.
همان گونه كه قبلاً گفته شد، قدم اول، شناخت تفاوت دارايي از بدهي و خريد دارايي اس ت . ثروتمندان
چشم به ستون داراي ي ها دارند، در حالي كه ديگران به انتظار صور تحساب درآمد نشست ه اند . كاري كه
بسياري مي كنند، همين است كه ب ي خيال از خانه بيرون م ي روند و با كارت هاي اعتباري به خريد خودرو يا
ديگر كالاهاي تجملي دست م ي زنند. ممكن است كه تنها حوصل ه شان از يك و س يله به سرآمده و خواستار
اسباب بازي تاز ه اي باشند . كساني كه با كار ت هاي اعتباري و وام بانكي اقلام تفريحي و تجملي م ي خرند،
اغلب ناچار م يشوند تا در زير فشار مالي، آنها را با بهاي اندك بازبفروشند.
پس از وقت گذاشتن و انديشيدن در بنيان سرماي ه گذاري هاي سنجيده و نيرومندي ستون داراي ي هاي
راستين، مي توان به بهر ه برداري از پاداش ساخته و پرداخ ت ه آنها آغاز نمو د . راهي كه به سوي ثروتمندي
پيش مي رود. اين پاداش صرف وقت و دانش مالي كساني است كه كسب وكار خود را به راه انداخت هاند.
بخشپنجم
تاريخچه مالياتها و قدرت شركتهاي بزرگ
داستان رابين هود و مردان او را از دوران دبستان به ياد داري م . آموزگار ما اين داستان را از نمون ه هاي
برجسته قهرماني م ي دانست. كسي كه پول و ثروت را از داراها م ي ربود و ميان نادارها پخش مي كرد. باباي
داراي من رابين هود را نه قهرمان بلكه يك كلاهبردار مي دانست.
من بارها شنيد ه ام كه م ي گويند: چرا ثروتمندان سهم راستين خود را ادا نم ي كنند؟ ي ا : ثروتمندان بايد
ماليات بيشتري بپردازند تا هزي ن ه نادارها بشو د . همين انديشه هاي رابين هودي (گرفتن از ثروتمندان و
بخشيدن به ناداره ا ) است كه ما ي ه بيچارگي طب ق ه مياني جامعه و تنگدستان شده اس ت . واقعيت اين است
كه ثروتمندان به درستي ماليات نمي دهن د . طبقه مياني (به ويژه در س خوانده ها) پرداخت عمد ه ماليات را
برگردن دارند.
ناگفته در تاري خ ها اين است كه ماليات در اصل براي ثروتمندان وضع گردي د . آن وقت چنين استدلال
مي شد كه ماليات را براي تنبيه ثروتمندان وضع كرده اند.
صدها سال است كه جنگ ميان دارايان و ناداران در جريان اس ت . فريادهاي : “ از ثروتمندان بگيري د ”
پيوسته از گلوي عا م ه مردم بيرون آمده اس ت . اين مبارزه پيوسته ادامه خواهد يافت، ولي بازندگان
مردمي هستند كه ناآگا ه اند، آناني كه بامداد ان از خواب برم ي خيزند، به سخت كار كردن م ي پردازند و
باباي دارا، باباي نادار /
١۴
ماليات مي دهند. ايشان اگر به روند بازي ثروتمندان آگاه بودند، (و قانون آنها را به كار مي بستند ) كاري
مي كردند كه به استقلال مالي برسند.
باباي دارا پيوسته خاطر نشان م ي كرد كه بدون قدرت، به گوش ه اي رانده خوا ه ي ش د . به من اندرز
مي داد كه ترسنا ك ترين فرد را بشناس م . او نه رييس يا سرپرست، بلكه مأمور ماليات اس ت . اينان چنانچه
فرصت بيابند، هرچه بيشتر ماليات م ي گيرند. باباي بسيار در س خوانده ام همواره مرا تشويق م ي كرد تا در
شركتي بزرگ كار مطمئني دس ت وپا كنم . از مزاياي پ يشرفت در پلكان قدرت شر ك ها سخن مي گف ت . او
نمي دانست كه با تسليم شدن در برابر يك چك حقوق ماهانه، انسان به گاوي شيرده و سرب ه زير تبديل
مي گردد.
هنگامي كه ديدگا ه هاي باباي دانشمند را با باباي دارا در ميان م ي گذاشتم، تنها به پوزخندي بسنده
مي كرد و مي گفت: چرا مالك پلكان نباشي؟
به كار بستن در س هاي برگرفته از باباي دارا مرا از اسير ماندن در دام مساب ق ه مو ش دواني رهايي
بخشيد. بدون دانش و آگاهي در زمي ن ه مالي و كاركرد پول (كه بهر ه هوشي مالي م ي نامم) به دست آوردن
اين فرصت و رسيدن به استقلال مالي شدني نبود.
من اكنون ي ا فته ها و برداش ت هايم را در خلال نشس ت ها و همايش ها در اختيار ديگران مي گذارم، به اين
اميد كه برايشان سودمند و مؤثر باشد.
بهره هوشي مالي فرايند تجربه در چهار حوزه گسترده است:
١. حسابداري: اين آگاهي را من باسوادي مالي م ي نامم. مهارتي ارزنده كه براي برپا نمودن امپراتوري
خود نياز داري د . هرچه بيشتر پول داشته باشيد، بايد حساب و كتا ب اش روشن تر باشد، وگرنه كا خ ها
فرومي ريزند. حسابداري به بخش چپ مغز و جزييات مربوط اس ت . به ياري اين مهارت، از توانمند ي ها
و كاست يهاي هر كسب وكار آگاه مي شويد.
٢. سرمايه گذاري: من نامش راد انش واداشتن پول به پول درآوردن گذاشته ام. و با بخش راست مغز يا
بخش آفريننده آن پيوند دارد.
٣. شناختن بازارها : دانش شناخت عرضه و تقاض ا . شناخت جنبه هاي “فني” بازار (آنچه بر اثر كاركرد
احساسات شكل م ي گيرند، مانند فروش اسبا ب بازي ها در آغاز سال ن و ). ديگر عامل هاي كارا در بازار،
جنبه هاي “بنيادين” آن (چگونگي سرمايه گذاري به روش اقتصاد ي ) است . آيا سرماي ه گذاري در
وضعيت كنوني بازار درست يا نادرست است؟
٤. قانون: تصور كنيد كه يك سازمان و يك فرد از مهار ت هاي فني حسابداري و سرماي ه گذاري در روند
بازار آگاه هستن د . يكي از قان و ن هاي ماليات و بهر ه برداري از امتيازهاي داشتن شركت آگاه و ديگري
ناآگاه است . تفاوت حركت و پيشرفت اين دو همانند راه رفتن و پرواز كردن خواهد بو د . در
درازمدت، نتيجه بسيار متفاوت است.
بهره هوشي مالي، از برآيند و ه م افزايي مهارت ها و هوشمند ي هاي بسياري ساخته م ي شود. ولي از ديد
من، تركيب چهار مهارتي كه پي ش تر آورديم، ما ي ه اصلي رسيدن به اين ويژگي اس ت . اگر م ي خواهيد به
ثروتي چشمگير برسيد، تركيب اين مهار تها (دستيابي به هوشمندي مالي) برايتان بسيار ضروري است.
يك ثروتمند شركت دار:
١. درآمد دارد
٢. هزينه م يكند
٣. ماليات مي پردازد
فردي كه براي شركت ها كار مي كند:
١. درآمد دارد
٢. ماليات م يپردازد
٣. هزينه مي كند
بخشششم
ثروتمندان پول ميآفرينند
همه از توان مندي ها و هوش خوبي برخوردار هستيم ولي آنچه دست ما را مي بندد، اندكي خود ناباوري
است. اقدام نكردن هاي ما ناشي از ناآگاهي مالي نيست، بيشتر از نداشتن اعتمادب ه نفس است . اين كاستي
در برخي از مردم آشكارتر است.
پس از ترك مدرسه، اغلب م ي دانيم كه چگونگي نمر ه هاي درسي دوران مدرس ه اي چندان با اهميت
نيستند. از زندگي واقعي، به چيز ديگري نياز داريم.
شنيده ام كه با عنوا ن هاي گوناگون (زَهره، دل، دليري، زيركي، سرسختي و مانند اينه ا ) از آن ياد م ي كنند.
اين عامل، هر عنواني داشته باشد، بر ساختن آينده فرد بيش از هر نتيجه و سابقه درسي تأثير م يگذارد.
تجربه شخصي خودم نشان داده است كه هر دو عامل دانش مالي و دليري در كار هم ضروري اس ت .
چنانچه ترس غال ب گردد، نبوغ سرخورده م ي شود. در كلاس هايم به دانشجويان سخت توصيه م ي كنم كه
خطرپذيري را بياموزند، دلير باشند و اجازه دهند تا نبوغ آنان ترس را به قدرت و هوشمندي بدل كن د . اين
اندرز براي گروهي كارساز است و ديگران را تنها به هيجان وامي دارد.
مي بينيم كه در زمي ن ه كار كردن با پول، اغلب دس ت به عصا و در شرايطي ايمن راه م ي روند. پرسش هايي
از اين دست را ا آنان مطرح مي كنم:
چرا بايد به پيشواز خطر بروند؟
چرا لازم است تا هوشمندي مالي خود را پرورش دهيم؟
چگونه مي توان سواد و آگاهي مالي به دست آورد؟
پاسخ من اين است: تا گزينه هاي بيشتري در راه پيروزي داشته باشيم.
بسياري از مردم تنها يك راه را م ي دانند : سخت كار كردن، پ س انداز، و وام گرفت ن . چرابايد هوشمندي
مالي را افزايش دهيد؟ زيرا م ي خواهيد كسي شويد كه سرنوشت خود را مي آفرين د . با هرچه رخ دهد
روبه رو مي شويد و آن را بهتر م ي كنيد. گروه كوچكي مي دانند كه شانس آفريدني است، هما ن گونه كه پول
آفريدني است . چنانچه بخواهيد خوشبخت شده و پول بيافرينيد، (به جاي اينه به سخ ت كوشي بپردازيد ) به
هوشمندي مالي نياز داري د . اگر از آن دسته مردم هستيد كه در انتظار فراهم آمدن “فرصت مناس ب ”
باباي دارا، باباي نادار /
١٩
مي نشينند، با يد زمان زيادي انتظار بكني د . مانند اين است كه منتظر شويد تا ه م ه چرا غ هاي راهنمايي در
سراسر مسير ١٠ كيلومتري شما سبز شوند، آنگاه آغاز به حركت نماييد.
تنها دارايي نيرومندي كه داريم مغزمان اس ت . اگر ان را ب ه درستي پرورش دهيم، م ي تواند دنيايي از
ثروت را كه يك آ ن به نظر مي رسد، بيافريند. از سوي ديگر مغزي كه پرورش نيابد، م ي تواند آنچنان
تنگدستي فراهم آورد ه تا چند نسل در خانواده ادامه يابد.
اغلب از من م ي پرسند كه چگونه يك دلار را يك ميليون دلار كرد ه ام. كم تر ميل دارم كه از خودم بگوي م .
تنها زماني كه بخواهم از سادگ ي فرايند ياد كنم، نمون ه هايي را م ي آورم. اگر شما با بنيان كار، به ويژه چهار
ستون اصلي هوشمندي مالي كه پي ش تر آورديم، خوب آشنا شويد، پيشرف ت تان آسان و آسا ن تر خواهد
شد.
خود من بيشتر از دو راه براي رشد ثروتم استفاده م ي كنم: مستغلات و سهام شرك ت هاي كوچك. زيربن ا
را بر مستغلات گذاشت ه ام. جريان نقدينگي در آنها روزانه و پيوسته اس ت . گه گاه ارزش آنها هم بالا م ي رود.
من به كسي توص ي ه پيروي از اين راهبرد را نم ي كنم. اينها تنها مثال و نمونه هستن د . در فرايندهاي پيچيد ه اي
كه درك نم ي كنم وارد نم ي شوم. حساب و كتاب ساده و هو ش مندي عادي ابزار فعالي ت هاي مالي من
هستند.
به پنج دليل در اندرزهايم از مثال و نمونه استفاده مي كنم:
١. براي تشويق انسا نها به يادگيري.
٢. نشان دادن سادگي فرايند، آن گاه كه بنيان استوار شده باشد.
٣. نشان دادن اينكه براي رسيدن به هر هدف، ميليون ها راه وجود دارد.
٤. نشان دادن اينكه همگان م يتوانند به ثروت برسند.
٥. نشان دهم كه با دانش ساخت موشك درگير نيستيم و كاري ساده است.
من به پول همانند بازي تنيس خود م ي نگرم. سخت بازي م ي كنم. اشتباه رخ م ي دهد، اصلاح م ي كنم،
اشتباه هاي تازه اي رخ م ي دهد، دوباره اصلاح م ي كنم و بهتر م ي شوم. اگر مسابقه را باختم، به كنار تور
مي روم، دست حريف را مي فشارم و با لبخند مي گويم: به اميد ديدار در يكشنبه ديگر.
ما دو گونه سرماي هگذار داريم:
١. گروه نخست كه عموميت بيشتري دارند، آناني هستند كه يك “بسته سرمايه گذاري” را مي خرند.
از آغاز تا خرد ه فروشي، هر فعاليت، همچون شركت دادوستد املاك و مستغلات، كارگزاري
بورس، يا برنام ه ريزي مالي، م ي تواند صندوق سرماي ه گذاري مشترك يا سهام و اوراق بهادار را هم
دربر گيرد . راه ساده، تميز و آسان در سرماي ه گذاري است. نمونه كسي است كه خواهان خريد
يك رايانه است. به فروشگاه م يرود و دستگاه را كامل خريده از قفسه فروشگاه برمي دارد.
٢. گروه دوم آناني هستند كه سرماي ه گذاري مي آفرينند. اينان بخ شهاي يك سرمايه گذاري را روي
هم سوار م ي كنند. همانند كسي كه قطعات يك رايانه را جداگانه خريداري م ي كند و دستگاه را
مي سازد. مانند موردي است كه د س تگاهي را همخوان با نياز و خواست خود بسازي م . من سوار
باباي دارا، باباي نادار /
٢٠
كردن قطعات رايانه را نم ي دانم، ولي م ي دانم كه چگونه بخ ش هاي يك فرصت را به هم گرد آورم
يا كساني را مي شناسم كه مي توانند چنين كنند.
اگر مي خواهيد كه از گروه دوم سرماي ه گذاران باشيد، به فراگيري سه مهارت بني ادين نيار داري د . اين
مهارت ها را افزون بر آنچه در زمينه رسيدن به هوشمندي مالي آورديم، بايد فراگرفت:
١. چگونه فرصت هايي را شناسايي كنم كه ديگران نديد ه اند؟ شما م ي توانيد چيزي را با مغز خود
ببينيد كه ديگران با چشم نم يبينند.
٢. چگونه پول تأمين كنيم؟ بسياري از م ر دم تنها راه بانك را مي شناسند. گروه دوم از سرماي هگذاران
كه مورد نظر ما هستند بايد راه هاي ويژ هاي براي تأمين سرمايه بيابند.
٣. چگونه افراد هوشمند را سازمان دهيم؟ هوشمندان كساني هستند كه با افراد هوشمندتر از خود
كار مي كنند، يا آنان را به استخدام درم ي آورند. هنگامي كه نياز به رايزني داريد، هوشمندانه به
گزينش مشاور بپردازي د . البته همكاري خطر دار د . به جاي ترس و گريز از خطر، مديريت كردن
آن را بياموزيد
چيزهاي فراواني هست كه ياد بگيري د . پاداش يادگيري بسيار هنگفت اس ت . اگر نم ي خواهيد كه
مهارت هاي لازم را بياموزيد، سرمايه گذاري از گونه نخست توصيه م يشود.
بخشهفتم
براي آموختن كار كنيد، نه گردآوري پول!
مهم ترين مهارت هاي مديريتي براي پيروزي را مي توان چنين بيان داشت:
١. مديريت نقدينگي
٢. مديريت نظام ها (از جمله خود و زماني كه با خانواده م يگذرانيم)
٣. مديريت انسان ها
باباي دارا، باباي نادار /
٢١
بخشهشتم
چيرگي بر مانعها
انسان ها ممكن است كه ب ه رغم درس خواندن و آگاه شدن از زمي ن ه امور مالي، همچنان بر سر راه رسيدن
به استقلال مالي با موانعي روب ه رو شوند . به پنج دليل عمده ستون داراي ي هاي برخي از آنان كه اطلاعات
مالي هم دارند، اغلب خالي مي ماند. دلايل پنج گانه عبارتند از
١. ترس
٢. بدبيني
٣. تنبلي
٤. عادت هاي نادرست
٥. تكبر
به باور من هر انساني در درون خود از يك نبوغ مالي برخوردار اس ت . مشكل اينجا است كه بلوغ مالي
خوابيده و نياز به بيدار شدن دار د . خوابيدن آن پيامد تحمل آن اندي ش ه فرهنگي است كه پول را سرچش م ه
همه بدي ها مي داند. در اين فرهنگ انسان تشويق م ي شود تا خوب درس بخواند، شغل درازمدتي بگيرد و
براي پول درآوردن كار كند. به ما ياد نم يدهند كه چگونه پول را هم به كار كردن و خدمت خود واداريم.
بخشنهم
دست به كار شدن
من فرايند د ه گامه زير را به منظور پرورش استع د اد خدادادي به شما عرضه م ي كنم. استعداد و نيرويي كه
تنها در اختيار و ما شماست.
گام ١- به نيرويي برتر از آنچه آشكار است نياز دارم: نيروي روان.
فهرست مختصري درست مي كنم. نخست “نخواستن ها” كه آفريننده “خواستن ها” هستند:
– نمي خواهم كه در سراسرزندگي ام كار كنم.
– شغلي مطمئن و خانه اي در حومه شهر را نمي خواهم.
– نمي خواهم كارمند كسي باشم.
– متنفرم از اينكه مانند پدرم به دليل گرفتاري هاي كاري به تماشاي مسابقه فوتبال فرزندم نروم.
– متنفرم از اينكه حاصل سخت كوشي و جان كندن خود را مانند پدرم به دولت بدهم.
باباي دارا، باباي نادار /
٢٢
اكنون “خواستن ها” را به ياد بياورم:
– مي خواهم براي سفر كردن و زندگي به سبكي كه دوست دارم، آزاد باشم.
– مي خواهم در جواني به اينها برسم.
– ساده سخن اينكه مي خواهم آزاد باشم.
– مهار وقت و زندگي به دست خودم باشد.
– مي خواهم پول را به خدمت و كار كردن وادارم.
گام ٢- حق انتخاب روزانه: نيروي گزينش
به اين دليل است كه انسا ن ها ميل دارند تا در سرزميني آزاد زندگي كنند ما خواهان حق انتخاب
هستيم.
گام ٣- در دوست گرفتن دورانديش باشيد: نيروي همگرايي
من دوست را بر پا ي ه وضعيت مالي برنم ي گزينم. من دوستاني دارم كه از تنگدستي آ هشان بلند است و
دوستاني كه ميليو ن ها دلار ثروت دارن د . نكته مهم اين است كه از هر دو گروه چيز م ي آموزم و اين
يادگيري آگاهانه است.
گام ٤- در يك فرمول خبره شويد، سپس به يادگيري فرمول تاز هاي روآوري د: نيروي باشتاب
آموختن.
نانوايان در پخت نان نسخ ه اي را پيروي م ي كنند، حتي اگر ننو ش ته و تنها در مغزشان باش د . پول ساختن
هم چنين است. به اين دليل است كه پول را اغلب “مايه” مي نامند.
گام ٥- نخست سهم خود را بپردازيد.
اگر نمي توانيد مهار خود را در دست داشته باشيد،به گرد ثروتمندي نگردي د . نخست به يك دو ر ه
نظامي يا انضباطي بپيونديد تا اين مهارت ر ا به دست آوريد. سرمايه گذاري كردن، پول درآوردن و آن را
برباد دادن معنا ندارد.
بي بهره بودن از خود ساما ن دهي است كه برندگان پو ل هاي بازي هاي لاتاري را ي ك شبه به روز سياه
مي نشاند. نبود خودساما ن دهي است كه درياف تكنندگان اضافه حقو قهاي كلان را ب ي درنگ به خري د
خودرو تازه يا سفرهاي تفريحي مي كشاند.
به كارآفرينان توصيه م ي شود به جاي تمركز بر كالا، خدمات و دستمزدها، بر پرورش مهار ت هاي
مديريتي تمركز كنند. سه تا از مه مترين مهارت هاي ضروري عبارتند از:
١. مديريت جريان نقدينگي
٢. مديريت انسان ها
٣. مديريت وقت خود
باباي دارا، باباي نادار /
٢٣
گام ٦- به كارگزاران خوب مزد بدهيد. نيروي رايزني برتر
اغلب مي بينيم كه بر ديوار خان ه ها تابلوي فروش ب ي واسطه نصب كرد ه اند، يا در آگه ي هاي تلويزيوني از
“ كارگزاران ارزان ” مي شنويد. باباي دارا عكس اينها را توصيه م ي كرد. او عقيده داشت كه بايد به حرف ه اي ها
دستمزد خوب پرداخت، خودش نيز چنين م ي كرد. كارگزار چشم و گوش شما در بازار است، همواره آنجا
هستند و نيازي به حضور من و شما نيست.
گام ٧- همچون سر خپوستان. نيروي رايگان گرفتن
نخستين مهاجران به امريكا در برابر برخي از عاد ت هاي فرهنگي بوميان سردرگم م ي شدند. براي مثال
چنانچه يك سفيدپوست احساس سرما م ي كرد، سرخ پوستان به وي پتو م ي دادند. سفيدپوست آن را هديه
مي پنداشت و هنگامي كه سرخ پوست براي پس گرفتن پتو مي آمد، اغلب جريان به بگومگو ختم م يشد.
گام ٨- داراي يها برايتان وسائل رفاه و خو شگذراني م يخرند. نيروي تمركز
من چيزهاي قش ن گ و تجملي را به اندا ز ه ديگران دوست دار م . تنها تفاوت اين است كه بسياري از مردم
چيزهاي تجملي را با گرفتن وام و اعتبار مي خرند.
گام ٩- نياز به پهلوانان: نيروي افسان هها
در بازي هاي كودكي، آرزو م ي كردم مثل قهرمانان باشم و م ي خواستم همه چيز دربا ر ه آنان بدانم
باشگاه و ميزان پرداخ ت هاي آنان را م ي شناختم و م ي دانستم كه قهرمانان چگونه به آنها راه م ي يابند .
مي خواستم تا همه چيز را درباره قهرمانان دلخواهم بدانم، زيرا ميل داشتم مانند آنها شوم.
گام ١٠ - به ديگران بياموزيد، خودتان نيز خواهيد آموخت: نيروي بخشش
هر دو باباي من آموزگار بودن د . باباي دارا به من درسي داد كه در سراسر زندگي همراهم خواهد ماند
و آن نياز به خيرخواهي و بخشندگي اس ت . باباي دانشمندم از وقت و دانش خود بسيار م ي بخشيد، ولي
هرگز پول به كسي نم ي داد. او مي گفت وقتي پول اضافي داشتم چنين خواهم كرد، و صد البته هي چ گاه چنين
فرصتي پيش نم يآمد.
باباي دارا، باباي نادار /
٢۴
بخشدهم
باز هم بيشتر ميخواهيد؟
پارهاي از بايدها را در پي ميآورم
• آنچه را اكنون انجام م ي دهيد، كنار بگذاري د . به سخني ديگر، كارتان را متوقف كنيد و ارزيابي نماييد كه
چه فعاليت هايي نتيحه بخش و كدام ها ب ينتيجه بوده اند.
• به دنبال انديش ههاي نو باشيد.
• كسي را بيابيد كه راهي را كه شما م ي خواهيد برويد، پي ش تر رفته باش د . او را به ناهار مهمان كني د . از
وي راهنمايي هاي بكر بخواهيد و چم وخم انجام آن فعاليت را جويا شويد.
• در كلاس ها شركت نموده و نوارهاي آموزشي بخريد.
• پيشنهادهاي فراوان بدهي د . هنگامي كه در پي خريد ملك هستم، به موارد زيادي سر م ي زنم و پيشنهاد
مي دهم. اگر شما از پيشنهاد درست آگاهي نداريد، مانند من هستي د . پيشنهاد را بنگاه و كارگزار
مي دهد. كار اندكي براي من مي ماند.
• در هر ناحيه ماهانه ١٠ دقيقه رانندگي و يا پياد ه روي كني د . من بسياري از موارد خوب را هنگام
پياده روي پيدا كرده ام.
• اصول شناسايي ارزش در ه م ه موارد (خريد مستغلات، سهام، شركتي تازه، خان ه اي تازه، همسر، حتي
پودر رختشويي ) يكسان است . فرايند همواره يكسان است، بايد بدانيد چه م ي خواهيد و در پي آن
بگرديد.
• به دنبال موارد مناسب باشيد. سود را بايد هنگام خريد برد نه فروش.
• از تاريخ درس بياموزيد.
• آناني كه به راه مي افتند، از ايستاده ها مي گذرند.
اينها پاره اي از كارهايي است كه من در پي يافتن فرص ت ها كرده و م ي كنم. همان گونه كه فعل انجام
دادن را بارها و بارها در اين ك ت اب آورده ام، به اقدام و عمل كردن باور دار م . بايد پيش از انتظار پاداش
مالي اقدام كنيد.
پس هم اكنون دست به كار شويد.
+ نوشته شده در یکشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 11:50 توسط داود قنبری
|