میدونستم شما با خدا نسبتی داری...
زنی در حال عبور او را دید و به داخل فروشگاه برد، برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش!
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخندی زد و گفت: نه! من فقط یکی از بندههای خدا هستم کودک گفت:میدونستم شما با خدا نسبتی داری...
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ هرگز به [حقيقتِ] نيكى [به طور كامل] نمىرسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد [آلعمران/۹۲]
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخندی زد و گفت: نه! من فقط یکی از بندههای خدا هستم کودک گفت:میدونستم شما با خدا نسبتی داری...
لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛ هرگز به [حقيقتِ] نيكى [به طور كامل] نمىرسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد [آلعمران/۹۲]
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 7:56 توسط داود قنبری
|